در هر برههای از تاریخ این کشور کهن، چشمانی باز بودهاند که به دقت از مرزهای میهن مراقبت کرده و حداکثر سعی خود را برای حفاظت از آن داشتهاند. در 20 ماه بین پیروزی انقلاب تا تثبیت قدرت نظام، این مهم بر عهده ارتش بود، سیستم ارتش بهگونهای طراحی شده بود که اصالتا و ذاتا دشمنان کشور را شناخته و حتی با شرایط ویژه پس از انقلاب قادر بود وظایف خود یا حداقل بخشی از وظایف خود را انجام دهد.
ادارات ارتش به ویژه اداره دوم و ضداطلاعات ارتش به خوبی میدانست روی کار آمدن صدام حسین در عراق و نوع فعالیتهای ارتش بعث، آن کشور را به سوی آرزوی قدیمی بخشی از اعراب و عراق مبنی بر غافلگیری ایران در حملهای برق آسا میبرد. اسناد منتشر شده توسط دفتر پژوهشهای نظری و مطالعات راهبردی نهاجا نشان میدهد که در 17 بهمن 1358 سرلشکر خلبان باقری فرمانده وقت نیروی هوایی در جلسهای با حضور فرماندهان ارتش و سپاه و اعضای شورای عالی دفاع، نه تنها به توانایی جدید نیروی هوایی عراق با دریافت هواپیماهای جدید اشاره میکند بلکه به ضعفهای راداری ایران و لزوم رفع آن تاکید دارد. سرتیپ خلبان شهید ولیالله فلاحی نیز در این جلسه کاهش ظرفیتهای سازمانی نیروی زمینی را نگرانکننده میداند و برای رفع مشکلات درخواست احضار 12 دوره سربازی میکند. در تیر 1359 گزارشهای منابع اطلاعاتی ارتش (شنود، سیگنال و انسانی)همگی حکایت از قصد قطعی دشمن برای حمله دارد. خوشبختانه سرعت عمل کند عراق، به ارتش و نیروی هوایی این اجازه را میدهد که به آمادهسازی خود با حداقل امکانات موجود بپردازند. سرهنگ خلبان محمود قیدیان معاون عملیاتی نیروی هوایی در 27 تیر 59 طرح البرز را که مدتی قبل آماده شده بود به سرتیپ فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش ارائه میکند. او که از نوابغ کمتر شناخته شده ارتش است در این طرح که بعدها به کمان 99 معروف شد عملیاتی دقیق و خردکننده علیه ارتش و اقتصاد و توان پشتیبانی این کشور را پیشبینی کرد که بر اساس آن نیروی زمینی این کشور در نبود توان زمینی ایران قادر به پیشروی موثر نباشد.
خلبانان دوباره آزمایشها و مانورهای سنگین را در دستور کار قرار دادند و اف 14های افسانهای پس از ماهها زمینگیری از آشیانهها بهدر آمدند. گزارشهای محرمانه همگی حاکی از حمله سراسری یا (TOTAL WAR)در کمتر از 60 روز آینده بود. لشکرهای زمینی نظیر 92 زرهی اهواز، 84 خرمآباد و 64 ارومیه و هوانیروز نیز با ظرفیت کمتر از میزان واقعی، خود را برای نبرد سرنوشتساز آماده میکردند که ضربه سنگین دیگری به نام «کودتای نقاب» بر ارتش وارد آمد. این کودتا که به نام شهید نوژه اولین شهید خلبان نیروی هوایی معروف شد به شیوهای ناشیانه قصد داشت تا با استفاده از خلبانان پایگاه هوایی شاهرخی (شهید نوژه بعدی) همدان و تکاوران تیپ 65 با بمباران و تسخیر نقاط مهم پایتخت به خیال خود حکومت شاهی را به کشور باز گرداند. پشیمانی یکی از خلبانان و یکی از چتربازان کل عملیات را با شکست مواجه کرد و ضداطلاعات ارتش سریع دست بهکار شد. اما طبعا این کودتا برای ارتش و نیروی هوایی بهگونهای بود که باز هم نظر دشمنان را تامین میکرد. با این کودتای نافرجام و دستگیری و برکناری بسیاری از پرسنل ،تیپ 65 نوهد از روی نقشه مدافعان خاک ایران خط خورد!بازیگران خارجی کودتا بهخوبی میدانستند این تفنگداران دریایی و تکاوران ایرانی هستند که میتوانند در روزهای حیاتی اول جنگ به سرعت سد راه دشمن شوند. محققانی نظیر سرتیپ خلبان نیک بخش حبیبی رئیس مرکز مطالعات راهبردی نیروی هوایی در اصل این کودتا را حرکتی دو سربرد برای دشمنان ایران میدانند چرا که حتی در صورت شکست، اعتبار ارتش را نزد انقلابیون کاهش میداد و نیروی هوایی را از بخش بزرگی از داشته هایش محروم میکرد. اما نیروی هوایی ایران سیستمی نبود که به این سادگی از دست برود. پروازهای شناسایی و گشتهای هوایی (CAP)شدت یافت و هواپیماهای سی 130 فاشا (فرماندهی و شناسایی الکترونیکی)به شنود 24 ساعته مرزها پرداختند. از اوایل تابستان نیز صدها افسر ناظرخط مقدم (FAC)برای ایجاد ارتباط بین نیروی زمینی و هوایی به مرزها رفته و با استقبال فرماندهان لشکرها به ویژه فرمانده لشکر 92 در ستادها مستقر شدند.
در مرداد59، نیروی هوایی عراق جسارت را به آنجا رساند که هواپیماهایش از مرزها جلوتر آمده و به عرض اندام پرداختند. سرهنگ شهید عباس بابایی که یک تنه جلوی تصفیههای خلبانان اف 14 را گرفته بود اولین گردانهای اف 14 را عملیاتی کرده و پروازهای شبانهروزی برای مراقبت از خاک کشور ایجاد کرد. در همان روزها، یک درگیری هوایی گزارش شد که یک اف 14 با فونیکس یک میگ دشمن را در مرز منهدم کرد. هواپیمای زخمی در داخل خاک عراق سقوط کرد. 17 شهریور ارتش رسما اعلام میکند حمله عراق قطعی است. در همان روز یک اف 14 یک بالگرد عظیم الجثه میل 24 را با توپ خود منهدم میکند. اما اولین نبرد هوایی ثبت شده در 19 شهریور کلید میخورد. سرگرد عطایی و کمک خلبان پاشاپور در حوالی بستان با هواپیماهای مهاجم برخورد میکنند. رادار اعلام شرایط ویژه میکند و عطایی آماده درگیری میشود. او متوجه میشود که جنگندههای دشمن چهار فروند هستند. عطایی برای آنکه آنها را به داخل بکشد و از فرار آنها جلوگیری کند به سمت اصفهان تغییر مسیر میدهد. رادار هشدار میدهد:4 هواپیما درست پشت سر شما هستند. هنگامی که اف 14 به سمت غرب گردش میکند دسته عراقی بازمیگردد اما در اخرین لحظات خلبان و کمک متوجه یک سوخوی 22 میشوند که تا همدان پیش آمده و قصد غافلگیر کردن تامکت را دارد. خلبانان بلافاصله سامانه قدرتمند راداری خود را بر روی مهاجم متمرکز میکنند و موشک بر روی هواپیمای سوخو قفل میشود.
با شلیک موشک شمارش معکوس برای اصابت آغاز میشود و در کمتر از چند ثانیه موشک با سرعت 5 ماخ به هدف اصابت میکند. اسکادرانهای اف 14، اف 4 و اف 5 تا قبل از شروع رسمی جنگ بیش از 10 هواپیما و بالگرد دشمن را شکار میکنند و به صدام نشان میدهند که گزارشهای مبتنی بر زمینگیری نیروی هوایی افسانه است. اما صدام که اکنون 250 هزار سرباز در مرز مستقر کرده بود قصد کوتاه آمدن نداشت و در 31 شهریور شخصا دستور حمله 192 هواپیمای میگ 21، 23، سوخوی 7 و 20، توپولوف 16 و 22 و هانتر را از پایگاههای الرشید، کوت، اربیل، کرکوک، موصل، شعیبیو، عبید بن جراح را به سمت ایران داد. این هواپیماها بین ساعات 13:30 تا 14:30 فرودگاههای نظامی شهرهای تبریز، دزفول، ارومیه، بوشهر، شیراز، همدان، اصفهان، اهواز، تهران، کرمانشاه، سنندج و آبادان را بمباران کردند. اگرچه پدافند ایران غافلگیر شد اما هوشیاری خلبانان باعث شد اکثر هواپیماها که در آشیانههای بتونی(شیلتر)بودند آسیب نبینند. بیدقتی خلبانان دشمن سبب شد آنها حتی باندها را هم بهخوبی تخریب نکنند. این حملات تا پایان روز سه بار تکرار شد اما نتیجه برای صدام تاسف بار بود. تنها یک شکاری اف 5، یک سی 130 و دو بویینگ 747 و 707 صدمه خورده و منهدم شدند و این یعنی مهاجمین از غافلگیری هیچ بهره جدی نبردند.
عملیات انتقام
همزمان با حمله همهجانبه هوایی دشمن، 12 لشکر عراقی متشکل از بیش از 2000تانک، 250 هزار سرباز و هزاران نفربر، توپ، خمپاره و ضدهوایی در گسترهای به وسعت 1200 کیلومتر به خاک ایران سرازیر شدند. استانهای کرمانشاه، ایلام، خوزستان و کردستان در نوک پیکان دشمن قرار داشتند. البته سنگینترین حمله توسط سپاه سوم به خوزستان انجام شد. دربرابر این نیروی عظیم که به مراتب بزرگتر از عملیاتهای اخیر نبردهای خاورمیانه و آسیا بود بر روی زمین تنها واحدهای کوچک و پراکنده لشکر پاره پاره شده 92(در اثر تصفیه و بیانضباطی)، لشکرهای کاهش یافته غرب و گردانهای تکاوران دریایی، دانشجویان دانشکده افسری، گردانهای سپاه و هوانیروز قرار داشتند. البته این نیروی اخیر با بالگردهای مخوف کبرا جهنمی بزرگ را برای دشمن خلق کردند. اما ناگفته پیداست توقف چنین ماشین جنگیای که با 334 هواپیما و صدها بالگرد نیز پشتیبانی میشد بهسادگی امکانپذیر نبود. نهاجا از همان عصر 31 شهریور کار خود را شروع کرد. ابتدا پایگاههای بوشهر و همدان دو پایگاه هوایی دشمن را در عمق خاک عراق نابود کردند و سپس اف 5ها به کف دشت خوزستان افتاده و با پروازهای ارتفاع پست(low level)گردانهای پیش تاخته دشمن را غافلگیر کردند. اما ضربه بزرگ در راه بود. تمامی پرسنل فنی با بازگشت به پایگاههای هوایی، بیش از 200 هواپیما را برای حمله بزرگ آماده کردند. عراق نتوانسته بود به پایگاهها آسیب جدی برساند و همین مساله موجب شد ضربهای جدی در روز بعد متحمل شود. نیروی هوایی عراق در حقیقت میخواست مانند حمله هوایی اسرائیل در ژوئن 1967 نیروی هوایی ایران را بر روی زمین از بین ببرد اما نتوانست. سرتیپ نیک بخش حبیبی در کتاب خود با نام «ماهیت قدرت هوایی» یکی از مهمترین دلایل این ناکامی را ضعف نیروی مذکور میداند و میگوید: طراحان نظامی عملیات هوایی عراق از یاد برده بودند که برای تکرار نتایج موکد اسرائیل، نیازمند 1000سورتی پرواز موثر و از پیش تمرین شده برای فشار به نیروی هوایی ایران هستند.
فرماندهان نیروی هوایی نظیر سرتیپ شهید فکوری و سرهنگ قیدیان در طرح البرز مهمترین اقدام را ابتدا از کار انداختن توان هوایی دشمن و سپس از کار انداختن بخش پشتیبانی نیروی زمینی میدانستند و به همین دلیل در ابتدا بخش اندکی از توان پایگاهها را به عملیات علیه واحدهای زمینی دشمن اختصاص دادند. مطابق محاسبات آنها، کاهش پشتیبانی اقتصادی و فنی، خود به خود سرعت لشکرهای زرهی را کاهش میداد. یکم مهر 1359 روزی بیبدیل در تاریخ ایران بود. 380 خلبان قسم خورده آماده اجرای بزرگترین حمله هوایی در تاریخ جنگهای نوین(به جز جنگ ژوئن 1967)بودند. آنها برخلاف همتایان عراقی ظهر را برای حمله انتخاب نکردند بلکه از ساعت 4 صبح پروازها آغاز شد و همزمان 200 فروند هواپیما تیک آف کردند و 140 فروند از مرز گذشتند. 60 هواپیمای سوخترسان، اف 14 (وظیفه آف 14ها مراقبت از خاک مادر و هواپیماهای بازگشته از خاک دشمن بود)و پشتیبانی در مرز باقی ماندند. زاگرس پر ابهت شاهد عبور آنها بود و در حالی که هنوز آفتاب کامل بالا نیامده بود آنها برسر دشمن بمبها را فروریختند. شکاریهای همدان (اف 4)به پایگاه هوایی کوت در استان العماره و الرشید در نزدیکی بغداد حمله کردند. بمبهای 38 فروند اف 4، پایگاههای مذکور را به گونهای به آتش کشید که تا مدتها از گردونه عملیات خارج شدند. بمبهای ام 82، ام 83 و ام 84به ترتیب 250 کیلو، 500 کیلو و 1000کیلو وزن دارند و بین 200 تا 400 متر اطراف خود را تخریب میکنند. آنها در حمله دیگری به تلافی بمباران پالایشگاه آبادان، پالایشگاه الدوره را نیز به آتش کشیدند. شمال عراق نیز مورد حمله 48 فروند تایگر (اف 5)تبریز قرار گرفت و پایگاه موصل به آتش کشیده شد. اما پایگاه کرکوک کاملا آماده بود. دسته دسته تایگرها از راه میرسیدند و به در بسته میخوردند. برخی از دستهها وارد گردونه آتش دشمن شده و از جان میگذشتند اما برخی لیدرها دستور تغییر مسیر را میدادند «اهداف ثانویه را بزنید.» کرکوک آن روز مبدل به جهنم واقعی شد. بسیاری از خدمه پدافندی دشمن تا آخرین لحظه از پدال پدافندها پا پس نکشیدند. آنها شهیدانی نیز از نیروی هوایی گرفتند اما آتش بمبها پایگاه را به شدت صدمه زد. ستوان اردستانی از قهرمانان هوایی کشور آن روز بهرغم میل باطنی به دستور لیدر با چرخش به شرق نتوانست آنگونه که میخواهد اهداف را بزند. لیدر با تجربه بعد از اینکه مشاهده کرد دیوار آتش در حال شکلگیری است با ریختن اولین سری بمبها دستور گردش داد. آنها سایر بمبهای خود را بر روی سایر اهداف ریختند. شکاریهای مهرآباد نیز در آن صبح فراموش نشدنی مجددا الرشید را زدند تا نیروی هوایی به صدام و بغداد نشان دهد هیچ نقطهای از عراق برای مهاجمان امن نیست.
پایگاه چهارم شکاری دزفول ماموریتی سنگینتر داشت. این پایگاه که از روز قبل عملا جنگ با نیروهای زمینی عراق را آغاز کرده بود باید امروز ضمن انهدام پایگاه هوایی ناصریه در استان ذیقار، پلهای حساسی مانند تنومه را که محل تردد یگانهای پشتیبانی عراق بود منهدم و همزمان پالایشگاه بصره را از گردونه تولید خارج میکرد. این نیرو به تمام اهداف خود رسید و استانهای جنوبی عراق طعم جنگ را چشیدند. اندکی جنوبیتر فانتومهای گردان 61 بوشهر با گذر از دشتهای جنوب با رساندن ارتفاع خود به زیر 50 پا، پایگاه الشعیبیه را غافلگیر و ساختمانها، انبارهای مهمات، آشیانه هواپیماها و آنچه را روی باند بود کاملا منهدم کردند. آنها در بازگشت با سوختگیری هوایی بدون مشکل به پایگاه بازگشتند اما بیکار ننشسته و مجددا برای بمباران لشکرهای زرهی عراق بلند شده و حتی شناورهای عراقی را بینصیب نگذاشتند.
اثر یک حمله تمام عیار
بیشک یکم مهر 1359 برای صدام و ژنرالهای عراقی بدترین روز جنگ 8 ساله بود. آنها در این روز نه تنها برخی پایگاههای بزرگ هوایی خوب نظیر الرشید، کوت، موصل، شعیبیه و ام القصر را برای مدتها از دست دادند بلکه پی بردند زمینگیری نیروی هوایی ارتش تنها یک قصه بیبنیاد است. آنها میدانستند نیروی هوایی ایران برای یک نبرد منطقهای طراحی شده و درصورت لزوم قادر به درگیری در چند جبهه است. نیروی هوایی در روز یکم مهر 321 پرواز را به ثبت رساند. در این حملات انبارهای عظیم سوخت، تاسیسات نفتی و پلهای اصلی ضربهای اساسی متحمل شد. همچنین برخلاف روز اول جنگ یک دفاع هوایی قدرتمند توسط 6 اف 14 و سایتهای موشکی هاوک بنا شد که ضربات متقابل عراق را به شدت کاهش داد. در این روز همچنین عراق پی برد سیستمهای پدافندی فعلی پاسخگوی نیروی هوایی ایران نیست و مردم عراق از همان روز دوم نبرد با غرشهای بمبافکنهای ایرانی آشنا شدند.
نگرانی بر روی زمین
اما بر روی زمین اوضاع نگرانکننده بود. هزاران سرباز دشمن به مدد واحدهای موتوریزه و زرهی با سرعت در حال پخش شدن در دشتهای خوزستان و درههای غرب کشور بودند. لشکرهای 28 کردستان، 64 ارومیه، 81 کرمانشاه و 92 زرهی اهواز به دلیل مرخص کردن بسیاری از نیروهای وظیفه و انتقالیهای پی در پی پرسنل و بیانضباطیهای ناشی از تمرد برخی پرسنل زیر دست تنها از 30 درصد ظرفیت خود بهره میبردند. نیروهای از جان گذشته سپاه نیز در آن روزها در سطح گردان بوده و عمدتا درنبرد با تجزیهطلبان بودند. این درحالی بود که نیروی زمینی ایران از نظر زرهی از عراق ضعیفتر بود. بالگردهای کبرا به مدد بهترین خلبانان تاریخ هوانیروزهای جهان نظیرشهید شیرودی در نبردی نابرابر تا نزدیکی ستونهای زرهی میرفتند و بعد از آنکه به مدد موشکهای تاو، تانکها را منهدم میکردند با مسلسل چرخان خود دسته دسته نفرات دشمن را به دیار نیستی میفرستادند. اما در این تبادل آتش مرگبار دشمن نیز بیکار ننشسته و دهها بالگرد را با توپ، تانک یا شلیکا (مسلسل مخوف 4 لوله با توان شلیک بیش از 10 هزار گلوله در دقیقه)منهدم میکردند.
تایگرهای دزفول از روز دوم جنگ وارد یکی از خونینترین جنگهای «هواپیما با تانک» نیمه دوم قرن بیستم شدند. لشکرهای یک، 3، 5 و 10 عراق و تیپ 33 نیروهای مخصوص از سپاه سوم به مدد برخورداری از بهترین تجهیزات زرهی و موتوریزه ارتشهای عرب با سرعت نگرانکنندهای به خرمشهر، آبادان، اهواز، دزفول و سوسنگرد نزدیک میشدند. دزفول مهمترین هدف ارتش عراق بود. فرماندهان عراقی میدانستند راه سقوط و محاصره کامل خوزستان، تصرف دزفول است چرا که این شهر نه تنها میزبان بزرگترین و راهبردیترین پایگاه هوایی ارتش بود بلکه محل اتصال جادههای اصلی و راهآهن جنوب به شمال بهشمار میرفت. اگرچه صدام تسخیر اهواز را مهمتر میدانست. به هر تقدیر لشکر یک و 10 باید با جهشی برق آسا از کرخه عبور کرده و با قطع جاده اندیمشک-اهواز شهر دزفول را تسخیر میکرد. در محور دوم، لشکر 9 باید در محور چزابه، سوسنگرد، به سوی اهواز میراند و در خونینترین محور، لشکر 3 و تیپ 33 را مستقیم به سوی خرمشهر میراند. در شمال نیز لشکرهای 7 و 11 پیاده مامور تامین جناح شمالی ارتش عراق و حمله به استانهای کردستان و آذربایجان غربی بودند. در مرکز، سپاه سوم عراق به مدد لشکرهای 2، 4، 6، 8 و 12 قرار بود با تسخیر شهرهای سومار، سرپل ذهاب، قصر شیرین و ایلام حملهای عمقی به خاک ایران انجام دهند با این تصور که با تصرف کرمانشاه و بعد همدان، زمینه سقوط تهران را فراهم کنند. اما صدام و مشاوران خارجی او چند چیز را از یاد برده بودند. نیروی زمینی ارتش هنوز آنقدر توانایی داشت که سرعت نیروهای زرهی و مکانیزه عراق را بگیرد. ایران سومین هوانیروز (نیروی هوایی نیروی زمینی)دنیا را با ورزیدهترین نیروها در اختیار داشت که با استفاده از سلاحهای ضدتانک میتوانست دشمن را با مشکل جدی مواجه کند. نیروهای انقلابی و سیل داوطلبان بهزودی ضعف نیروهای موجود را جبران میکردند. نیروی هوایی ارتش، نیرویی راهبردی بود که آموزش دیده بود تا در اوج آمادگی، بتواند انبوه لشکرهای زرهی و پیاده شوروی و متحدانش در جنگهای احتمالی خاورمیانه را متوقف کند تا نیروهای ناتو به منطقه وارد شوند. البته در مهر 59 از متحدان اروپایی و آمریکایی ناتوخبری نبود و حتی بالعکس آنها در صف دشمنان بودند اما ساختار این نیرو بر سرجای خود بود. ژنرالها و بسیاری از افسران ستاد و خلبانان یا برکنار شده یا رفته بودند اما هنوز «سرهنگها و سرگردها» با مخلوطی از تجربه و تهور، آماده خدمت بودند.
نابودی زیرساختها
طراحی عملیات ویرانگر هوایی، به جنگ دوم جهانی باز میگشت. جایی که نیروی هوایی آمریکا بهجای جنگ طولانی و سخت با سربازان مصمم ژاپنی و آلمانی، آسمان آنها را در اختیار گرفت و با بمبارانهای سنگین، آنها را از درون متلاشی کرد. این روش در آکادمیهای نظامی به عنوان «متد آمریکایی» مورد تدریس قرار گرفت و نیروی هوایی ایران در رژیم گذشته بر اساس آن تجهیز شد. در این نوع بمبارانها، دشمن بهجای دریافت ضربات اصلی بر روی زمین، با بمبارانهای پی در پی، ستادها، مراکز تجمع، پلها، نیروگاهها و پادگانهای خود را از دست میدهد. بندرها، جادهها و لجستیک آن در هم میریزد و لشکرهای مهاجم دشمن بدون سوخت و تجهیزات مبدل به غولهای سرگردان و بیهدف میشوند. در متد آمریکایی حتی مردم نیز در امان نیستند. اما در مهر 59 اوضاع فرق میکرد. ارتش باید اصول انقلاب اسلامی و انسانیت ایرانی را از یاد نمیبرد. بنابراین در ابتدا نیروی هوایی بیشتر سراغ اهداف نظامی رفت و تنها زمانی که عراق دست به بمباران پالایشگاه آبادان و کشتن مردم بیگناه زد، نابودی زیرساختها در دستور کار قرار گرفت. البته ایران تا آخرین روزهای جنگ از بمباران مردم عراق خودداری کرد. روز دوم مهر فانتومها و تایگرها حملات گسترده به پلهای راهبردی و انبارهای سوخت و بنادر و نیروگاههای عراق را آغاز کردند و خیلی سریع سوخت و مهمات به مشکل اصلی لشکرهای زرهی تبدیل شد. حملات بیوقفه به شهرهای بزرگ عراق نظیر بصره و بغداد، سبب قطع پروازهای خارجی و خروج صدها کارشناس و خانوادههایشان از عراق شد و برق بخش بزرگی از عراق به دلیل افت فشار قطع شد. جالب است که گفته شود بر خلاف آنچه مردم ما تصور میکنند، مردم عراق خیلی سریعتر و شدیدتر از ایرانیان طعم تلخ جنگ و غرش مداوم پرواز جنگندهها را در روزهای اول جنگ چشیدند چرا که ارتش موفق شد محدوده جنگ را در مرزها نگه دارد. (البته مرارتهای مرزنشینان را نباید هرگز از یاد برد)
نبرد برای نگهداری دزفول
همانطور که گفته شد هدف اصلی نیروهای حرفهای ارتش عراق برخلاف خواست سیاسی صدام، تصرف دزفول بود. فلش حمله لشکر 10 زرهی عراق که انصافا قویترین نیروی این کشور بود به سمت دزفول تغییر یافته و پشتیبانی از تیپ دوی لشکر 92 اهواز، گروه رزمی 37 و گردان قهرمان 238 بزرگترین خواسته نیروی زمینی در روز سوم جنگ بود. قطار تسلیحات در خیابانهای بزرگ پایگاه دزفول چیده شده و نفرات فنی به شکلی خستگیناپذیر مهمات را به زیر تایگرها(اف 5) متصل (لود)میکردند. اف 5 هواپیمایی با توانایی پشتیبانی نزدیک هوایی(close air support)است که اگرچه یک نسل قدیمیتر از جنگندههایی نظیر فانتوم بود اما در صورت استفاده درست به دست خلبانی مجرب و نترس میتوانست سلاحی خطرناک باشد. سرعت پیشروی دشمن بهگونهای بود که گردانهای پیش تاخته دشمن حتی میتوانستند شهر و پایگاه را با شلیک توپ هدف قرار دهند بنابراین به وحدتی دستور داده شد تا تنها روی توقف و انهدام لشکر 10 متمرکز شود. از ستاد ارتش دستور رسید که نجات دزفول امکان ندارد و هرچه زودتر آماده تخلیه پایگاه شوید اما 107 خلبان از دزفول و اعزامی از تبریز هم قسم شدند تا شهر و پایگاه را نگه دارند. صدها پرواز بر روی دشمن در دو روز اول، لشکرهای عراقی را از نفس انداخت اما با رسیدن گردانهای پدافندی سنگین عراق که مجهز به شلیکا و موشک سام بودند اوضاع فرق کرد. اف 5ها در ارتفاع پایین مورد اصابت شلیکا قرار میگرفتند و در ارتفاع بالا این موشکهای سام بودند که هواپیماها را منهدم میکردند. تنها بین روزهای 5 تا 14 مهر، 5 تایگر سقوط کردند و خلبانانی نظیر سرگرد غلامرضایی، ستوان جورکی، ستوان بهرام، سروان سپهر و ستوان اسعدی یراقی به شهادت رسیدند. این در حالی بود که دهها جنگنده با اندکی خوشبیاری و مهارت خلبان با پیکری زخم خورده به پایگاه باز میگشتند. فرمانده بزرگ نیروی هوایی شهید سرهنگ فکوری با صدایی بغض کرده آماده اعلام دستور تخلیه پایگاه عظیم وحدتی بود که عکسهای هوایی، فرماندهان ارشد ارتش را متقاعد کرد ستونهای دشمن در 10 کیلومتری پایگاه متوقف شدهاند. خاطرات خلبانان با تجربه نیروی هوایی نظیر سرتیپ چیت فروش نشان میدهد که در روزهای آخر، تایگرها برای حمله به دشمن باید اول به شرق پرواز کرده و بعد به دشمن در غرب حمله میکردند چرا که فاصله هوایی با دشمن کمتر از چند ثانیه بود.
نجات خارک
عراق البته بیکار نبود و در حملهای گسترده دهها میگ و سوخو راهی قلب اقتصاد ایران یعنی خارک شدند. 6 مهر اف 14ها و پایگاه بوشهر حملات بیوقفه دشمن را ناکام میگذاشتند و در ازای از دست رفتن یک اف 4، 4 میگ 23 را از کار انداختند. نیروی هوایی عراق از پا ننشست و تا 15 مهر دهها بار دیگر حمله کرد که نتیجه آن از دست رفتن 57 هواپیما بود. آنجا بود که صدام پی برد محدوده خارک-بوشهر با وجود آتشبارهای هاوک و اف 14ها از یکسو و فانتومها و توپخانه نیروی دریایی در حقیقت یک «قتلگاه» برای آنان است. البته حتی جنگندههای خودی نیز با ترس از این منطقه عبور میکردند چرا که کوچکترین غافلگیری سبب شلیک به خودی میشد. بمبارانهای گسترده هوایی ایران، عراق را ازصادرات 3. 5 میلیون بشکه نفت از خلیجفارس و مدیترانه محروم کرده بود و عراق میخواست به هر شکل این خسارت را تلافی کند اما نمیتوانست. خارک محل پهلوگیری سوپر نفتکشها بود و اگر از کار میافتاد ایران با مشکل جدی در اداره جنگ مواجه میشد چرا که بر خلاف عراق، از دوستان عرب پولدار بیبهره بود.
کاهش سرعت پیشروی
ژنرال وفیق سامرایی مقام ارشد اطلاعات نظامی عراق در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» میگوید: «صدام 6 روز پس از آغاز جنگ، به تقلید از جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل اعلام کرد، قطعنامه شورای امنیت مبنی بر آتشبس را پذیرفته است... در همین مرحله ما احساس کردیم در مرحله خوشایندی قرار نداریم. سرتیپ ستاد هشام فخری نتوانست پل نادری را برای عبور از کرخه و قطع ارتباط اهواز – تهران و اشغال دزفول و پایگاه هوایی را فراهم کند. وی اذعان میکند که عبور لشکر یکم از کرخه به دلیل دفاع شدید لشکر 21 ایران ناکام ماند. به اذعان سامرایی، استفاده خوب ایران از سلاحهای ضدتانک، نیروهای مکانیزه و زرهی عراق را در جنوب اهواز متوقف کرد. در حقیقت در شمال آبادان، گردانهای 151 دژ، 165 مکانیزه، 232 تانک، یگانهای سپاه و ژاندارمری خوزستان با پشتیبانی نیروی هوایی و هوانیروز مانع رسیدن لشکرهای جنوبی عراق به دریا و حرکت به سمت بوشهر شدند و در غرب و شمال اهواز باقیمانده لشکرهای 21 و 92 دشمن را تقریبا از دستیابی به کلیه اهداف بازداشتند. نیروی هوایی نیز با انهدام پلهای روی اروند رود مانع کمکرسانی به موقع ارتش عراق به نیروهای درگیر میشد. جنگ بهویژه در دنیای نوین چیزی نیست به جز لجستیک و لجستیک نیز تنها علم اعداد و ارقام و برنامهریزی اقتصادی و مهندسی منابع است. کاری که نیروی هوایی ایران کرد بر هم زدن محاسبات فرماندهان عراقی بود. یک لشکر زرهی احتیاج به هزاران تن سوخت و مهمات و غذا و قطعات یدکی در هفته دارد و این یعنی حرکت مداوم صدها کامیون در جادهها. حال اگر بتوان این تحرک را از واحدهای پشتیبانی گرفت، تانک و نفربر بدون سوخت و نفرات بدون غذا میمانند و کارآیی خود را از دست میدهند. آنچه که از دید اکثر مورخان جنگ ایران و عراق پنهان مانده همین بخش جنگ است. کسی به این سوال پاسخ روشنی نمیدهد که چرا سرعت ارتش تا بن دندان مسلح عراق کند و سپس متوقف شد؟مگر با سلاحهای سبک و حتی نیمه سنگین میتوان 12 لشکر را متوقف کرد؟ هر یک از لشکرهای عراق بین 200 تا 250 تانک در اختیار داشتند و زره بخش بزرگی از تانکها جز با موشکهای ضدزره یا موشک هوا به زمین ماوریک شکافته نمیشد. پس نیاز به سلاحهای کلاسیک و طراحی عملیات بود تا ارتش دشمن متوقف شود. البته اگر شجاعت واحدهای کوچک جنگنده مردمی و تکاوری نیز عاملی است که در آن زمان پشتیبان ارتش شد و در تاریخ ماندگار است.اصرار نیروی هوایی بر از بین بردن مخازن سوخت و روغنهای صنعتی و قطعات یدکی ارتش عراق به همین دلیل بود که سرعت پیشروی این ارتش کند شود چرا که به قول ژنرال زرهی ارتش آمریکا در جنگ دوم جهانی سپهبد پاتون، سربازها میتوانند اگر گرسنه شوند چرم کمربند خود را هم بخورند اما تانکها بنزین میخواهند.
عملیات بمب آهنین
چنانکه گفته شد ارتش قبل از انقلاب از طریق عوامل اطلاعاتی خود به شدت اقدامات صدام را تحت نظر داشت. هم ایران و هم اسرائیل از روابط نزدیک صدام و فرانسه احساس خطر میکردند بهویژه اینکه در اوایل دهه 70 میلادی، فرانسه به عراق وعده کمک برای احداث یک نیروگاه اتمی در نزدیکی بغداد با عنوان «تویثه» یا «تموز» را داده بود. مقامات اطلاعاتی هر دو کشور میدانستند که عراق بهدنبال بمب اتمی است و دستیابی به فناوری اتمی در آن سالها چندان سخت نبود چنانکه چین و هند و اسرائیل بهسرعت اتمی شدند. طرح حمله به تموز در 5 مهر در دستور کار نهاجا قرار گرفت و معاون عملیات نیروی هوایی میدانست منطقه اوسیراک توسط موشکهای سام 6 در جنوب شرق تاسیسات ورولند 2 در 500 متری و 40 قبضه توپ 23 و 57 هدایت راداری درست در محوطه تاسیسات حمایت میشوند. این منطقه در 19 کیلومتری جنوب بغداد قرار داشت و چون روسها و فرانسویها در آن مشغول بهکار بودند هر 3 رآکتور 70 مگاواتی با پدافندهای روسی و فرانسوی نیز مراقبت میشد. سرهنگ محمود قیدیان طراح عملیات میدانست هرگونه اشتباه در اجرای عملیات به معنای از دست رفتن 4 فانتوم و 8 خلبان بوده و مضافا اینکه دشمن هوشیار شده و دیگر حمله بعدی امکان نداشت. تنها راه در غافلگیری محض بود. صبح هشتم مهر، 4 فانتوم هرکدام مسلح به 6 بمب و دو موشک هوا به هوای اسپارو از پایگاه همدان برخواسته و راه بغداد را پیش گرفتند. دو فانتوم نخست، برای غافلگیری دشمن خود را به ارتفاع 20 هزار پا رسانده و سمت نیروگاه بغداد را گرفتند. سیستمهای پدافندی بغداد به غرش درآمده و از هوا و زمین آتش بر روی فانتومها گشوده شد و همزمان دو میگ از جنوب به سمت فانتومها نزدیک شدند اما وظیفه سنگینتر بر عهده لیدر، شهیدسرهنگ قهستانی (قهرمان ناشناخته هوایی)بود. او و شماره دو با سرعتی بسیار بالا در ارتفاع 100 پایی که گاهی برای فرار از رادار به 30 پا(یعنی بین 10 تا 30 متری زمین)کاهش مییافت به سمت هدف حرکت کردند. کابلهای فشار قوی و درختان خطری جدیتر از پدافند بودند و ناگفته پیداست با سرعت 1000کیلومتر در ساعت در کسری از ثانیه چگونه دو خلبان از دست میروند. شماره دو نیز پا به پای لیدر در حرکت بود و حتی فرصت عکسالعمل نداشت چرا که اگر شماره یک به یک تپه یا کابل میخورد او حتی قادر به بالا کشیدن خود نبود. شبح نیروگاه اتمی از دور ظاهر شد و در 4 کیلومتری هدف، صدای لیدر به شکلی آرام و مطمئن به گوش رسید«pop up» این دو کلمه یعنی افزایش ارتفاع، شیرجه و بمباران و سپس دوباره حرکت بر روی کف زمین.
دو هواپیما اوج گرفته و ظرف 6 ثانیه 12 بمب قدرتمند روی نیروگاه فرود آمد و دوباره دو فانتوم از چشمها مخفی شدند. انبوه پدافندها و موشکها حتی مهاجمان را ندیدند چه رسد به اینکه بتوانند آنها را شکار کنند. دقایقی بعد 4 فانتوم بر روی زمین بودند و ساعاتی بعد هواپیمای شناسایی اف 4ای، عکسهای این بمباران دقیق را به مهرآباد رساند. گزارش ارسالی به فرماندهی کل این بود:بخش بزرگی از نیروگاه از بین رفته و سقف نیروگاه تکه تکه شده است. صدام نیروگاه 275 میلیون دلاری خود را از دست داده بود و نمیتوانست به این زودی ها شاهد راهاندازی آن باشد. فرانسویها و اروپایی از این نیروگاه کنار کشیدند و چند ماه بعد نیروی هوایی اسرائیل با کمک اف 16 و شاید اواکسهای آمریکایی، باقیمانده این نیروگاه را از گردونه خارج کرد تا صدام آرزوی بمب اتمی را به گور ببرد. سرهنگ قهستانی که مردی در زمره شهدا دوران و یاسینی بود چند هفته بعد پس از صدها ماموریت خطرناک، در نبرد هویزه برای نجات خوزستان هدف موشک سام قرار گرفته و شهید شد.
هفته دوم نبرد
با گذشت 8 روز از نبرد، نیروی هوایی ارتش عراق به عنصر دست دوم نبرد تبدیل و اهداف راهبردی این کشور توسط نیروی هوایی ایران به شدت لگد کوب شد اما بر روی زمین هنوز برتری زرهی و مکانیزه عراق قابلتوجه بود به ویژه که ایران فاقد خط دفاعی سازمانیافته بود. نیروی زمینی هر کشوری منضبطترین بخش نیروهای مسلح است و اگر به هر دلیلی این نظم و انضباط بر هم بخورد سازماندهی مجدد آن سخت است. نیروی زمینی ارتش نیز زخمهای عمیقی از برخی شعارها و تندرویها متحمل شده بود. بهطور مثال در برخی تیپهای رزمی و عملیاتی به جای سرهنگها و سرتیپهای پیاده و زرهی، فرماندهی به رستههای ستادی و حتی مخابراتی و آجودانی سپرده شده بود. این بینظمی را مردان لشکرهای مرزی ایران باید با از جان گذشتگی جبران میکردند چرا که «سلسله مراتب»، جایگاه خود را موقتا از دست داده بود. اینجا بود که واحدهای هوانیروز و نیروی هوایی با استفاده از تاکتیک «بکاو و بکش» در دشتها و کوههای جنوب و غرب باید جای واحدهای بزرگ زمینی را میگرفتند. کاری که اگرچه برای دستههای دشمن نقش «داس مرگ» را بازی میکرد اما برای پرندههای ایرانی نیز بدون تلفات نبود. بمب و راکت اگر مستقیم به تانک نمیخوردند نمی توانستند آن را از حرکت بیندازند و برای اصابت مستقیم خلبانان بالگردها و هواپیماهای ایرانی باید ارتفاع خود را کم کرده و به ستونهای زرهی نزدیک میشدند و این امر به معنای پذیرش هزاران گلوله با کالیبرهای مختلف بود.
نبرد کمسابقه بین تایگرها، فانتومها و بالگردهای کبرا با تانکها و زرهپوشهای عراقی در هفته دوم نبرد همان چیزی بود که در تاریخ دفاع مقدس به نبرد «فانتوم و تانک» معروف شد. نبردی که اگرچه ماشین جنگی صدام را متوقف کرد اما به شهادت دهها خلبان و سقوط بیش از 50 هواگرد ایرانی منتج شد. برخی پایگاهها در آن روزها توامان هم به اهداف عمقی حمله میکردند و هم لشکرهای زرهی دشمن را مورد اصابت قرار میدادند. سرتیپ براتپور که آن زمان معاون عملیات پایگاه سوم همدان (نوژه)بود میگوید: در برخی روزها با احتساب اف 5های انتقالی از سایر پایگاهها ما تا 105 سورتی پرواز داشتیم. (اظهار شده در میزگرد تحلیلی نقش نهاجا در دفاع مقدس، باغ موزه دفاع مقدس، به همت مرکز مطالعات راهبردی نهاجا) البته نباید ارزش کار نیروهای فنی و ستادی را برای این حجم تهاجم فراموش کرد. در حقیقت برای پرواز یک هواپیما با دو خلبان، حدود 70 نفر کار پشتیبانی انجام میدهند. به هر تقدیر بدترین شرایط را مدافعین جناح شمالی خوزستان داشتند، جایی که چند گردان و یک تیپ نیروی زمینی باید مقابل لشکر 9 زرهی عراق میایستادند. مدافعین به یک روایت تنها 3 هزار نفر بودند و واحدهای تانک آنها نیز اصلا در وضعیت مناسب نبود چرا که تانک نیز به مانند هواپیما نیاز به تعمیر و نگهداری مناسب دارد و جثه بزرگ و تحرک کم آن، در صورت حمله غافلگیرانه دشمن به بلای جان خودش و سرنشینانش تبدیل میشود. سوالی که بسیاری از منتقدین عملکرد زرهی ایران در ماههای اول جنگ میکنند این است که مگر ما لشکر زرهی نداشتیم، چیفتنها و ام 60ها کم از تانکهای تی 62 و تی 72 نبودند. اما پاسخ مشخص این است که شعارهای نفوذیها و گروهک ها در ابتدای انقلاب به گونهای موثر بود که هر تحرک و آمادهسازی واحدهای زرهی را معادل اقدام به کودتا نمایش میدادند و در حقیقت بخش بزرگی از گردانهای زرهی ما بدون تحرک رها شده بودند. لشکر 92 زرهی اهواز نیز که پر ابهتترین لشکر زرهی ایران قبل از انقلاب بود و قدرت آن را معادل 3 لشکر دشمن میدانستند به گناه ناکرده کودتا تکه تکه شد و آنچه از آن ماند در یورش عراق مجبور به دفاع پراکنده و غیرمنسجم شد. البته همان گردانهای سالم آن و تیپ دوی لشکر مذکور پایه اصلی دفاع از خوزستان شد. در هفته دوم نبرد، نیروهای باقیمانده لشکرهای کرمانشاه و خرمآباد نیز دفاع جانانهای در غرب کشور صورت دادند و به کمک هوانیروز و پایگاه همدان خط قصر شیرین-سومار – مهران را به سختی حفظ کردند اگرچه گاهی دشمن از آن عبور نیز میکرد اما ضدحملههای پراکنده مانع از ورود لشکرهای دشمن به حتی حومه شهرهای بزرگی نظیر کرمانشاه میشد.
هفتههای سوم و چهارم نبرد
فرماندهان با تجربه نهاجا نظیر سرهنگ هوشیار، سرهنگ فکوری، سرهنگ ایزد ستا و سرهنگ قیدیان از طریق عوامل ارتش با خبر شده بودند که بهزودی حجم بالایی از کمکهای متحدین روسی، عرب و اروپایی صدام به ارتش عراق خواهد رسید بنابراین بیشتر پایگاهها مامور شدند که باراندازها، گمرکات و بنادر عراق را برای بار چندم مورد حمله قرار دهند. مرزهای جنوبی عراق به ویژه با ترافیک سنگین نفتکشها و تانکرهای عربی مواجه بود چرا که سوخت مشکل اصلی ارتش و اقتصاد عراق بود. ناگفته پیدا است که تنها یک بمب برای نابودی گمرکهای عظیمی نظیر صفوان و عرعر کافی بود. این در حالی بود که اخبار غیررسمی همگی حکایت از مانورهای خیرهکننده جنگندههای ایرانی بر فراز آسمان دشمنان پشت پرده ایران داشت تا بدانند اگر اندکی رسمیتر وارد عمل شوند پایتختهای شیشهای آنها نیز طعم تلخ جنگ را خواهد چشید. 16 مهر یگانهای مدافع شرق کارون درخواست پشتیبانی هوایی برای جلوگیری از عبور لشکرهای یک و 10 عراق داشتند. عراقیها در آن روز از چند نقطه قصد عبور از رود را کردند و رد شدن از رود عظیم کرخه برابر بود با سقوط شهرهای بزرگ. دشمن در عین خوش و فکه دست به سنگینترین تهاجم زده بود و به 200 سورتی پرواز روزانه برای توقف آنها نیاز بود. پایگاههای بوشهر، وحدتی و همدان در حالی که ماموریتهای دیگری نیز داشتند این مهم را انجام دادند. در روز هفدهم نبرد، تعداد پروازهای ثبت شده نهاجا از 3900 سورتی گذشت (ماهیت قدرت هوایی، دکتر نیک بخش حبیبی، صفحه 288)
23 مهر تیپ دوی لشکر 92 با توجه به تضعیف دشمن دست به یک حمله غافلگیرانه زد تا عراق گمان نکند تنها حملهکننده در دشت خوزستان است. با ورود لشکر 21 به نبرد، عراق پی برد که با حملهای گسترده و سازماندهی شده مواجه است. در هم ریختگی خطوط نبرد بهزودی سبب شد تا نیروهای هوایی طرفین دست از منازعه بکشند اما عراق که از انسجام اولیه خوبی برخوردار بود با پیاده کردن یگانهای ضد زره در میانه میدان نبرد توانست تانکهای ایران را متوقف کند اما از ترس نیروهای ایرانی، مواضع خود را تدافعی چید. نظر به اهمیت نبرد، بنیصدر رئیسجمهور و فرمانده وقت کل قوا، شهید رجایی نخستوزیر، شهیدسرتیپ فلاحی رئیس ستاد مشترک و فرماندهان وقت نیروی هوایی و زمینی در منطقه حضور داشتند. بنی صدر که به شدت از سوی مردم و مسوولین برای یک پیروزی هر چند محدود تحت فشار بود بر آن شد تا عراق را به عقب براند اما در واقع ارتش عراق در ماه اول جنگ هنوز بسیار زورمند بود. در همان زمان بر روی هوا نیز نبردهای سختی در جریان بود. در یکی از این حملات، 30 فروند فانتوم از پایگاههای تهران، همدان و بوشهر، به پایگاههای بصره، کرکوک و موصل حملات سنگینی کردند و در حملات دوم، پلهای راهبردی دیگری نظیر العماره را منهدم کردند که البته با احتساب فانتومهای غافلگیر شده در بغداد، آن روز ایران 2 تا 3 هواپیمای خود را از دست داد.
بمبارانهای سنگین اگرچه دشمن را در شمال آبادان و غرب اهواز متوقف کرد اما از دست دادن روزانه 2 تا 3 هواپیما نیز چیزی نبود که فرماندهان بتوانند با آن ساده کنار بیایند. این هواپیماها دیگر جانشینی نداشتند و تربیت خلبان جدید نیز به 4 سال زمان نیاز داشت. در هفته آخر مهر نیروی هوایی بیوقفه به کوبیدن دشمن در اطراف آبادان ادامه داد اما دستورها یکی پس از دیگری میرسید «نابودی کل نیروهای دشمن.» آبادان نیز مانند خرمشهر وضع مناسبی نداشت و به همین دلیل دهها بمبافکن اف 4 و اف 5 با صدها بمب تاخیری و راکت و راکت ام کا 82 و 83 جهنمی علیه لشکرهای 3 و 5 عراق راه انداختند. اما سربازان عراقی نیز نیامده بودند که دست خالی از این معرکه بازگردند، روبهروی آنها مرگ بود و پشت سر اعدام به جرم خیانت و کمکاری! لشکرهای عراقی با شدت حملات خود را از روز 27 مهر ادامه دادند اگرچه دسته دسته اسیر گلولهها و راکتهای کبراها و تایگرها میشدند. در مرکز جبهه نبرد، لشکر 7 عراق به سختی در حال پیشروی بود. این لشکر به تازگی از جبهه شمال برای تصرف قصر شیرین آمده بود. 38 هواپیما از پایگاههای نوژه، وحدتی و امیدیه مامور حمله به آنها بودند حال آنکه واحدهای بزرگ پدافندی، این لشکر عراقی را همراهی میکرد. اما خوشبختانه فانتومهای اکتشافی قبلا از وجود این واحدها با خبر بودند و در نتیجه در پیشاپیش این دو اسکادران هوایی، چهار فانتوم رادارهای پدافندی دشمن را کاملا از کار انداختند و در ادامه لشکر 7 زیر بمباران سنگین هوایی به شدت آسیب دید و از تسلط بر جاده قصر شیرین-کرمانشاه باز ماند.
نبرد خرمشهر
اسناد نشان میدهد ارتش و نهاجا با تمام قوا از خرمشهر دفاع کردند اما تقویت مداوم سپاه سوم عراق و لشکرهای قدرتمند 3 و 5 عراق که از دهها گردان نیروی ویژه بهره میبردند تا به آنجا پیش رفتند که دیگر برایشان مرگ مهم نبود. در جهنم 28 مهر تا 5 آبان برای مدافعان و مهاجمان دیگر بازگشت و عقبنشینی معنا نداشت. آنها میدانستند مرگ و شهادت ایستگاه آخر این نبرد است. نیروی هوایی ایران از یکم آبان اقدام به بمباران وسیع کلیه پادگانها، پلها، جادهها و نقاط پشتیبانی سپاه سوم کرد تا بلکه از شدت فشار دشمن به خونین شهر( نامی که در مدت اشغال خرمشهر به دست عراق بر این شهر نهاده بودند.) بکاهد اما این حملات برای کاستن از فشار دشمن کافی نبود. بیش از 20 هزار سرباز عراقی داخل شهر شده بودند و مقابل آنها تنها نیروهای جدا افتاده زمینی، دریایی ارتش و سپاه و ژاندارمری قرار داشتند. صدها غیرنظامی در کنار دانشجویان دانشکده افسری جزوهسته اصلی مقاومت شهر بودند اما عراق با کمک جناح شمالی سپاه سوم به هر قیمت مانع رسیدن نیروهای کمکی ارتش و مردم به شمال خرمشهر میشد.
حملات پی در پی ایران یکی پس از دیگری دفع میشد تا مدافعان چون شمع ذره ذره در برابر دشمن آب شوند. گردان 232تانک، گردان 165 مکانیزه، گردان 151 دژ از لشکر 92، هنگ ژاندارمری آبادان، مردان سپاه خرمشهر، نیروهای مردمی، دو واحد آتشبار ارتش، گردان ساحلی ژاندارمری خسروآباد، گردانهای دانشجویی افسری، گردان تفنگداران دریایی و 370 نفر از کارکنان هوانیروز که اصولا بخش بزرگی از آنها دورههای رزم ندیده بودند بدون امید به کمک، به شدت مشغول نبرد بودند. آنها نمیدانستند در حال نبرد با نیرویی هستند که مدام در حال تقویت است. خلبانان بالگردهای ارتش در حال تقویت تدارکات و نفرات این نیروها با حداقل امکانات بودند اما برای آنها این سوال مطرح بود، آیا مدافعان میدانند شانسی در برابر صدها تانک و دهها هزار سرباز دشمن ندارند؟یکی از خلبانان هوانیروز جرات کرد و این سوال را از یک تکاور پرسید. «می دانی پشت این کوچه چه خبر است؟» پاسخ این سوال او تلخ بود «ستوان تو برگرد. ما میدانیم آنجا چه خبر است اما من نمیتوانم نفراتم را تنها بگذارم.» از دوم آبان شرایط بسیار بدتر شد. انبوه سربازان عراقی از سپاه یکم به کمک سپاه سوم آمده و نبرد کاملا شکل یک طرفه به خود گرفته بود. نیروهای عراقی که مقهور رشادت تکاوران و نیروهای از جان گذشته خرمشهر شده بودند با رسیدن تانکها به بلوارها و خیابانهای اصلی شهر تنها راه خود را با توپ باز میکردند. فانتومهای ارتش با گذر از سطح شهر آخرین بمبهای خود را بر سر دشمن میریختند اما با ناراحتی میدیدند برای مدافعان دیگر امیدی نیست. دیگر بمبهای قدرتمند نیز بهکار نمیآمد چرا که فاصله عراقیها با مسجد جامع شهر به کمتر از 200 متر رسیده بود. صدام نیز در واکنشی عصبی برای تسخیر شهر به هر قیمت، دستور حرکت دهها میگ 23 به سمت شهر را داد تا اف 4ها صحنه را ترک کنند. خلبان ناصر رضایی از آخرین خلبانانی بود که دستور کمک به شهر را دریافت کرد. او زمانی که به بالای شهر رسید دید که بلواراصلی، کشتارگاه، گمرک، میادین اصلی و خیابانهای بزرگ همگی در اختیار نیروهای عراقی است. او با چشمانی اشکبار بمبهای خود را بر روی خیابانهای اصلی شهر ریخت و با صدایی بغض آلود گفت: ماموریت انجام شد اما شهر از دست رفته است. آن روز اف 14ها و اف 4ها چند هواپیمای دشمن را به زیر کشیدند اما دشمن شهر را بهطور کامل تسخیر کرد. ارتش تمام تلاش خود را برای دفاع از آبادان متمرکز کرد و انبوه تانک و نفرات به سمت آبادان هجوم آوردند. گردان 144 لشکر 21 و گردان 153 لشکر 77 خراسان، گردان 144 و تکاوران دریایی در کنار صدها نیروی بسیجی از جان گذشته دیوار دفاعی خود را تقویت کردند تا دشمن به آبادان دست نیابد.
آن 36 روز حیاتی
چه کسی خوزستان و غرب ایران را در ماههای غربت پاییز سال 59 نگه داشت؟ شاید از بین آن 50 یا 60 هزار نفر کمتر کسی بین ما باشد اما چه زندهها و چه شهدا نباید از یاد بروند. آنها سربازان حرفهای این کشور بودند که با کمک سپاه، عشایر و مردم بومی، 36 روز حیاتی را از صدام گرفتند. کسانی که تاریخ نظامی را مطالعه کردهاند میدانند که در نبردهای نوین، 5 هفته اول نبرد، بسیار تعیینکننده است. عراق پس از خرمشهر دیگر هیچ شهر مهمی را از ایران نگرفت و در لاک دفاعی فرو رفت. صدام که سودای تهران و اصفهان داشت، در 6 آبان چیزی نداشت جز نیروی هوایی از دست رفته، نیروی زمینی از نفس افتاده و اقتصاد ویران شده و تنها چند شهر و شهرک غیراستراتژیک. البته این پیروزی آسان به دست نیامد. بهای توقف دشمن شهادت بهترین خلبانان نهاجا و هوانیروز بود. بهترین تکاوران دریایی، بهترین یگانهای مدافع مرزی، شجاعترین گردانهای زرهی و واحدهای ویژه و نیروهای هوابرد و همچنین هزاران نیروی سپاهی و بسیجی؛ اما از دست رفتن این مردان زمان را از دشمن گرفت. انبوه نیروهای داوطلب، گردانهای سپاه، لشکرهای شرق و مرکز کشور به سرعت خود را به جنوب و غرب رساندند و مواضع را آنچنان محکم کردند که دشمن کاملا در موضع دفاعی رفت. در تمامی جنگهای 70 سال اخیر یا نیروی مهاجم در 40 روز اول نبرد تکلیف را یکسره کرده یا جنگ را باخته است. حمله آلمان به 12 کشور اروپایی در 40 روزاول به پایان رسید اما هنگامی که در حمله به شوروی نبرد از ماه خرداد1320 به مهر رسید نبرد را باخت. نبردهای شرق آسیا همگی آمریکا را به زانو درآورد چرا که به درازا کشید. نبردهای خاورمیانه بین اعراب و اسرائیل عمدتا ظرف یک هفته تا یک ماه به پایان رسید در جنگ اکتبر 1973 که مصر حملهکننده بود پس از گذشت یکماه اسرائیل تمامی سرزمینهای مصر را اشغال کرد. جنگهای فالکلند بین انگلیس و آرژانتین، عراق و آمریکا وافغانستان و آمریکا همگی برق آسا بودند. در یک کلام مردانی که در روزهای 31 شهریور تا 5 آبان، سرعت دشمن را گرفته و آن را متوقف کردند نجاتدهندگان ایران بودند. تاریخ نباید هرگز آنها را فراموش کند.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
در هر برههای از تاریخ این کشور کهن، چشمانی باز بودهاند که به دقت از مرزهای میهن مراقبت کرده و حداکثر سعی خود را برای حفاظت از آن داشتهاند. در 20 ماه بین پیروزی انقلاب تا تثبیت قدرت نظام، این مهم بر عهده ارتش بود، سیستم ارتش بهگونهای طراحی شده بود که اصالتا و ذاتا دشمنان کشور را شناخته و حتی با شرایط ویژه پس از انقلاب قادر بود وظایف خود یا حداقل بخشی از وظایف خود را انجام دهد.
ادارات ارتش به ویژه اداره دوم و ضداطلاعات ارتش به خوبی میدانست روی کار آمدن صدام حسین در عراق و نوع فعالیتهای ارتش بعث، آن کشور را به سوی آرزوی قدیمی بخشی از اعراب و عراق مبنی بر غافلگیری ایران در حملهای برق آسا میبرد. اسناد منتشر شده توسط دفتر پژوهشهای نظری و مطالعات راهبردی نهاجا نشان میدهد که در 17 بهمن 1358 سرلشکر خلبان باقری فرمانده وقت نیروی هوایی در جلسهای با حضور فرماندهان ارتش و سپاه و اعضای شورای عالی دفاع، نه تنها به توانایی جدید نیروی هوایی عراق با دریافت هواپیماهای جدید اشاره میکند بلکه به ضعفهای راداری ایران و لزوم رفع آن تاکید دارد. سرتیپ خلبان شهید ولیالله فلاحی نیز در این جلسه کاهش ظرفیتهای سازمانی نیروی زمینی را نگرانکننده میداند و برای رفع مشکلات درخواست احضار 12 دوره سربازی میکند. در تیر 1359 گزارشهای منابع اطلاعاتی ارتش (شنود، سیگنال و انسانی)همگی حکایت از قصد قطعی دشمن برای حمله دارد. خوشبختانه سرعت عمل کند عراق، به ارتش و نیروی هوایی این اجازه را میدهد که به آمادهسازی خود با حداقل امکانات موجود بپردازند. سرهنگ خلبان محمود قیدیان معاون عملیاتی نیروی هوایی در 27 تیر 59 طرح البرز را که مدتی قبل آماده شده بود به سرتیپ فلاحی جانشین ستاد مشترک ارتش ارائه میکند. او که از نوابغ کمتر شناخته شده ارتش است در این طرح که بعدها به کمان 99 معروف شد عملیاتی دقیق و خردکننده علیه ارتش و اقتصاد و توان پشتیبانی این کشور را پیشبینی کرد که بر اساس آن نیروی زمینی این کشور در نبود توان زمینی ایران قادر به پیشروی موثر نباشد.
خلبانان دوباره آزمایشها و مانورهای سنگین را در دستور کار قرار دادند و اف 14های افسانهای پس از ماهها زمینگیری از آشیانهها بهدر آمدند. گزارشهای محرمانه همگی حاکی از حمله سراسری یا (TOTAL WAR)در کمتر از 60 روز آینده بود. لشکرهای زمینی نظیر 92 زرهی اهواز، 84 خرمآباد و 64 ارومیه و هوانیروز نیز با ظرفیت کمتر از میزان واقعی، خود را برای نبرد سرنوشتساز آماده میکردند که ضربه سنگین دیگری به نام «کودتای نقاب» بر ارتش وارد آمد. این کودتا که به نام شهید نوژه اولین شهید خلبان نیروی هوایی معروف شد به شیوهای ناشیانه قصد داشت تا با استفاده از خلبانان پایگاه هوایی شاهرخی (شهید نوژه بعدی) همدان و تکاوران تیپ 65 با بمباران و تسخیر نقاط مهم پایتخت به خیال خود حکومت شاهی را به کشور باز گرداند. پشیمانی یکی از خلبانان و یکی از چتربازان کل عملیات را با شکست مواجه کرد و ضداطلاعات ارتش سریع دست بهکار شد. اما طبعا این کودتا برای ارتش و نیروی هوایی بهگونهای بود که باز هم نظر دشمنان را تامین میکرد. با این کودتای نافرجام و دستگیری و برکناری بسیاری از پرسنل ،تیپ 65 نوهد از روی نقشه مدافعان خاک ایران خط خورد!بازیگران خارجی کودتا بهخوبی میدانستند این تفنگداران دریایی و تکاوران ایرانی هستند که میتوانند در روزهای حیاتی اول جنگ به سرعت سد راه دشمن شوند. محققانی نظیر سرتیپ خلبان نیک بخش حبیبی رئیس مرکز مطالعات راهبردی نیروی هوایی در اصل این کودتا را حرکتی دو سربرد برای دشمنان ایران میدانند چرا که حتی در صورت شکست، اعتبار ارتش را نزد انقلابیون کاهش میداد و نیروی هوایی را از بخش بزرگی از داشته هایش محروم میکرد. اما نیروی هوایی ایران سیستمی نبود که به این سادگی از دست برود. پروازهای شناسایی و گشتهای هوایی (CAP)شدت یافت و هواپیماهای سی 130 فاشا (فرماندهی و شناسایی الکترونیکی)به شنود 24 ساعته مرزها پرداختند. از اوایل تابستان نیز صدها افسر ناظرخط مقدم (FAC)برای ایجاد ارتباط بین نیروی زمینی و هوایی به مرزها رفته و با استقبال فرماندهان لشکرها به ویژه فرمانده لشکر 92 در ستادها مستقر شدند.
در مرداد59، نیروی هوایی عراق جسارت را به آنجا رساند که هواپیماهایش از مرزها جلوتر آمده و به عرض اندام پرداختند. سرهنگ شهید عباس بابایی که یک تنه جلوی تصفیههای خلبانان اف 14 را گرفته بود اولین گردانهای اف 14 را عملیاتی کرده و پروازهای شبانهروزی برای مراقبت از خاک کشور ایجاد کرد. در همان روزها، یک درگیری هوایی گزارش شد که یک اف 14 با فونیکس یک میگ دشمن را در مرز منهدم کرد. هواپیمای زخمی در داخل خاک عراق سقوط کرد. 17 شهریور ارتش رسما اعلام میکند حمله عراق قطعی است. در همان روز یک اف 14 یک بالگرد عظیم الجثه میل 24 را با توپ خود منهدم میکند. اما اولین نبرد هوایی ثبت شده در 19 شهریور کلید میخورد. سرگرد عطایی و کمک خلبان پاشاپور در حوالی بستان با هواپیماهای مهاجم برخورد میکنند. رادار اعلام شرایط ویژه میکند و عطایی آماده درگیری میشود. او متوجه میشود که جنگندههای دشمن چهار فروند هستند. عطایی برای آنکه آنها را به داخل بکشد و از فرار آنها جلوگیری کند به سمت اصفهان تغییر مسیر میدهد. رادار هشدار میدهد:4 هواپیما درست پشت سر شما هستند. هنگامی که اف 14 به سمت غرب گردش میکند دسته عراقی بازمیگردد اما در اخرین لحظات خلبان و کمک متوجه یک سوخوی 22 میشوند که تا همدان پیش آمده و قصد غافلگیر کردن تامکت را دارد. خلبانان بلافاصله سامانه قدرتمند راداری خود را بر روی مهاجم متمرکز میکنند و موشک بر روی هواپیمای سوخو قفل میشود.
با شلیک موشک شمارش معکوس برای اصابت آغاز میشود و در کمتر از چند ثانیه موشک با سرعت 5 ماخ به هدف اصابت میکند. اسکادرانهای اف 14، اف 4 و اف 5 تا قبل از شروع رسمی جنگ بیش از 10 هواپیما و بالگرد دشمن را شکار میکنند و به صدام نشان میدهند که گزارشهای مبتنی بر زمینگیری نیروی هوایی افسانه است. اما صدام که اکنون 250 هزار سرباز در مرز مستقر کرده بود قصد کوتاه آمدن نداشت و در 31 شهریور شخصا دستور حمله 192 هواپیمای میگ 21، 23، سوخوی 7 و 20، توپولوف 16 و 22 و هانتر را از پایگاههای الرشید، کوت، اربیل، کرکوک، موصل، شعیبیو، عبید بن جراح را به سمت ایران داد. این هواپیماها بین ساعات 13:30 تا 14:30 فرودگاههای نظامی شهرهای تبریز، دزفول، ارومیه، بوشهر، شیراز، همدان، اصفهان، اهواز، تهران، کرمانشاه، سنندج و آبادان را بمباران کردند. اگرچه پدافند ایران غافلگیر شد اما هوشیاری خلبانان باعث شد اکثر هواپیماها که در آشیانههای بتونی(شیلتر)بودند آسیب نبینند. بیدقتی خلبانان دشمن سبب شد آنها حتی باندها را هم بهخوبی تخریب نکنند. این حملات تا پایان روز سه بار تکرار شد اما نتیجه برای صدام تاسف بار بود. تنها یک شکاری اف 5، یک سی 130 و دو بویینگ 747 و 707 صدمه خورده و منهدم شدند و این یعنی مهاجمین از غافلگیری هیچ بهره جدی نبردند.
عملیات انتقام
همزمان با حمله همهجانبه هوایی دشمن، 12 لشکر عراقی متشکل از بیش از 2000تانک، 250 هزار سرباز و هزاران نفربر، توپ، خمپاره و ضدهوایی در گسترهای به وسعت 1200 کیلومتر به خاک ایران سرازیر شدند. استانهای کرمانشاه، ایلام، خوزستان و کردستان در نوک پیکان دشمن قرار داشتند. البته سنگینترین حمله توسط سپاه سوم به خوزستان انجام شد. دربرابر این نیروی عظیم که به مراتب بزرگتر از عملیاتهای اخیر نبردهای خاورمیانه و آسیا بود بر روی زمین تنها واحدهای کوچک و پراکنده لشکر پاره پاره شده 92(در اثر تصفیه و بیانضباطی)، لشکرهای کاهش یافته غرب و گردانهای تکاوران دریایی، دانشجویان دانشکده افسری، گردانهای سپاه و هوانیروز قرار داشتند. البته این نیروی اخیر با بالگردهای مخوف کبرا جهنمی بزرگ را برای دشمن خلق کردند. اما ناگفته پیداست توقف چنین ماشین جنگیای که با 334 هواپیما و صدها بالگرد نیز پشتیبانی میشد بهسادگی امکانپذیر نبود. نهاجا از همان عصر 31 شهریور کار خود را شروع کرد. ابتدا پایگاههای بوشهر و همدان دو پایگاه هوایی دشمن را در عمق خاک عراق نابود کردند و سپس اف 5ها به کف دشت خوزستان افتاده و با پروازهای ارتفاع پست(low level)گردانهای پیش تاخته دشمن را غافلگیر کردند. اما ضربه بزرگ در راه بود. تمامی پرسنل فنی با بازگشت به پایگاههای هوایی، بیش از 200 هواپیما را برای حمله بزرگ آماده کردند. عراق نتوانسته بود به پایگاهها آسیب جدی برساند و همین مساله موجب شد ضربهای جدی در روز بعد متحمل شود. نیروی هوایی عراق در حقیقت میخواست مانند حمله هوایی اسرائیل در ژوئن 1967 نیروی هوایی ایران را بر روی زمین از بین ببرد اما نتوانست. سرتیپ نیک بخش حبیبی در کتاب خود با نام «ماهیت قدرت هوایی» یکی از مهمترین دلایل این ناکامی را ضعف نیروی مذکور میداند و میگوید: طراحان نظامی عملیات هوایی عراق از یاد برده بودند که برای تکرار نتایج موکد اسرائیل، نیازمند 1000سورتی پرواز موثر و از پیش تمرین شده برای فشار به نیروی هوایی ایران هستند.
فرماندهان نیروی هوایی نظیر سرتیپ شهید فکوری و سرهنگ قیدیان در طرح البرز مهمترین اقدام را ابتدا از کار انداختن توان هوایی دشمن و سپس از کار انداختن بخش پشتیبانی نیروی زمینی میدانستند و به همین دلیل در ابتدا بخش اندکی از توان پایگاهها را به عملیات علیه واحدهای زمینی دشمن اختصاص دادند. مطابق محاسبات آنها، کاهش پشتیبانی اقتصادی و فنی، خود به خود سرعت لشکرهای زرهی را کاهش میداد. یکم مهر 1359 روزی بیبدیل در تاریخ ایران بود. 380 خلبان قسم خورده آماده اجرای بزرگترین حمله هوایی در تاریخ جنگهای نوین(به جز جنگ ژوئن 1967)بودند. آنها برخلاف همتایان عراقی ظهر را برای حمله انتخاب نکردند بلکه از ساعت 4 صبح پروازها آغاز شد و همزمان 200 فروند هواپیما تیک آف کردند و 140 فروند از مرز گذشتند. 60 هواپیمای سوخترسان، اف 14 (وظیفه آف 14ها مراقبت از خاک مادر و هواپیماهای بازگشته از خاک دشمن بود)و پشتیبانی در مرز باقی ماندند. زاگرس پر ابهت شاهد عبور آنها بود و در حالی که هنوز آفتاب کامل بالا نیامده بود آنها برسر دشمن بمبها را فروریختند. شکاریهای همدان (اف 4)به پایگاه هوایی کوت در استان العماره و الرشید در نزدیکی بغداد حمله کردند. بمبهای 38 فروند اف 4، پایگاههای مذکور را به گونهای به آتش کشید که تا مدتها از گردونه عملیات خارج شدند. بمبهای ام 82، ام 83 و ام 84به ترتیب 250 کیلو، 500 کیلو و 1000کیلو وزن دارند و بین 200 تا 400 متر اطراف خود را تخریب میکنند. آنها در حمله دیگری به تلافی بمباران پالایشگاه آبادان، پالایشگاه الدوره را نیز به آتش کشیدند. شمال عراق نیز مورد حمله 48 فروند تایگر (اف 5)تبریز قرار گرفت و پایگاه موصل به آتش کشیده شد. اما پایگاه کرکوک کاملا آماده بود. دسته دسته تایگرها از راه میرسیدند و به در بسته میخوردند. برخی از دستهها وارد گردونه آتش دشمن شده و از جان میگذشتند اما برخی لیدرها دستور تغییر مسیر را میدادند «اهداف ثانویه را بزنید.» کرکوک آن روز مبدل به جهنم واقعی شد. بسیاری از خدمه پدافندی دشمن تا آخرین لحظه از پدال پدافندها پا پس نکشیدند. آنها شهیدانی نیز از نیروی هوایی گرفتند اما آتش بمبها پایگاه را به شدت صدمه زد. ستوان اردستانی از قهرمانان هوایی کشور آن روز بهرغم میل باطنی به دستور لیدر با چرخش به شرق نتوانست آنگونه که میخواهد اهداف را بزند. لیدر با تجربه بعد از اینکه مشاهده کرد دیوار آتش در حال شکلگیری است با ریختن اولین سری بمبها دستور گردش داد. آنها سایر بمبهای خود را بر روی سایر اهداف ریختند. شکاریهای مهرآباد نیز در آن صبح فراموش نشدنی مجددا الرشید را زدند تا نیروی هوایی به صدام و بغداد نشان دهد هیچ نقطهای از عراق برای مهاجمان امن نیست.
پایگاه چهارم شکاری دزفول ماموریتی سنگینتر داشت. این پایگاه که از روز قبل عملا جنگ با نیروهای زمینی عراق را آغاز کرده بود باید امروز ضمن انهدام پایگاه هوایی ناصریه در استان ذیقار، پلهای حساسی مانند تنومه را که محل تردد یگانهای پشتیبانی عراق بود منهدم و همزمان پالایشگاه بصره را از گردونه تولید خارج میکرد. این نیرو به تمام اهداف خود رسید و استانهای جنوبی عراق طعم جنگ را چشیدند. اندکی جنوبیتر فانتومهای گردان 61 بوشهر با گذر از دشتهای جنوب با رساندن ارتفاع خود به زیر 50 پا، پایگاه الشعیبیه را غافلگیر و ساختمانها، انبارهای مهمات، آشیانه هواپیماها و آنچه را روی باند بود کاملا منهدم کردند. آنها در بازگشت با سوختگیری هوایی بدون مشکل به پایگاه بازگشتند اما بیکار ننشسته و مجددا برای بمباران لشکرهای زرهی عراق بلند شده و حتی شناورهای عراقی را بینصیب نگذاشتند.
اثر یک حمله تمام عیار
بیشک یکم مهر 1359 برای صدام و ژنرالهای عراقی بدترین روز جنگ 8 ساله بود. آنها در این روز نه تنها برخی پایگاههای بزرگ هوایی خوب نظیر الرشید، کوت، موصل، شعیبیه و ام القصر را برای مدتها از دست دادند بلکه پی بردند زمینگیری نیروی هوایی ارتش تنها یک قصه بیبنیاد است. آنها میدانستند نیروی هوایی ایران برای یک نبرد منطقهای طراحی شده و درصورت لزوم قادر به درگیری در چند جبهه است. نیروی هوایی در روز یکم مهر 321 پرواز را به ثبت رساند. در این حملات انبارهای عظیم سوخت، تاسیسات نفتی و پلهای اصلی ضربهای اساسی متحمل شد. همچنین برخلاف روز اول جنگ یک دفاع هوایی قدرتمند توسط 6 اف 14 و سایتهای موشکی هاوک بنا شد که ضربات متقابل عراق را به شدت کاهش داد. در این روز همچنین عراق پی برد سیستمهای پدافندی فعلی پاسخگوی نیروی هوایی ایران نیست و مردم عراق از همان روز دوم نبرد با غرشهای بمبافکنهای ایرانی آشنا شدند.
نگرانی بر روی زمین
اما بر روی زمین اوضاع نگرانکننده بود. هزاران سرباز دشمن به مدد واحدهای موتوریزه و زرهی با سرعت در حال پخش شدن در دشتهای خوزستان و درههای غرب کشور بودند. لشکرهای 28 کردستان، 64 ارومیه، 81 کرمانشاه و 92 زرهی اهواز به دلیل مرخص کردن بسیاری از نیروهای وظیفه و انتقالیهای پی در پی پرسنل و بیانضباطیهای ناشی از تمرد برخی پرسنل زیر دست تنها از 30 درصد ظرفیت خود بهره میبردند. نیروهای از جان گذشته سپاه نیز در آن روزها در سطح گردان بوده و عمدتا درنبرد با تجزیهطلبان بودند. این درحالی بود که نیروی زمینی ایران از نظر زرهی از عراق ضعیفتر بود. بالگردهای کبرا به مدد بهترین خلبانان تاریخ هوانیروزهای جهان نظیرشهید شیرودی در نبردی نابرابر تا نزدیکی ستونهای زرهی میرفتند و بعد از آنکه به مدد موشکهای تاو، تانکها را منهدم میکردند با مسلسل چرخان خود دسته دسته نفرات دشمن را به دیار نیستی میفرستادند. اما در این تبادل آتش مرگبار دشمن نیز بیکار ننشسته و دهها بالگرد را با توپ، تانک یا شلیکا (مسلسل مخوف 4 لوله با توان شلیک بیش از 10 هزار گلوله در دقیقه)منهدم میکردند.
تایگرهای دزفول از روز دوم جنگ وارد یکی از خونینترین جنگهای «هواپیما با تانک» نیمه دوم قرن بیستم شدند. لشکرهای یک، 3، 5 و 10 عراق و تیپ 33 نیروهای مخصوص از سپاه سوم به مدد برخورداری از بهترین تجهیزات زرهی و موتوریزه ارتشهای عرب با سرعت نگرانکنندهای به خرمشهر، آبادان، اهواز، دزفول و سوسنگرد نزدیک میشدند. دزفول مهمترین هدف ارتش عراق بود. فرماندهان عراقی میدانستند راه سقوط و محاصره کامل خوزستان، تصرف دزفول است چرا که این شهر نه تنها میزبان بزرگترین و راهبردیترین پایگاه هوایی ارتش بود بلکه محل اتصال جادههای اصلی و راهآهن جنوب به شمال بهشمار میرفت. اگرچه صدام تسخیر اهواز را مهمتر میدانست. به هر تقدیر لشکر یک و 10 باید با جهشی برق آسا از کرخه عبور کرده و با قطع جاده اندیمشک-اهواز شهر دزفول را تسخیر میکرد. در محور دوم، لشکر 9 باید در محور چزابه، سوسنگرد، به سوی اهواز میراند و در خونینترین محور، لشکر 3 و تیپ 33 را مستقیم به سوی خرمشهر میراند. در شمال نیز لشکرهای 7 و 11 پیاده مامور تامین جناح شمالی ارتش عراق و حمله به استانهای کردستان و آذربایجان غربی بودند. در مرکز، سپاه سوم عراق به مدد لشکرهای 2، 4، 6، 8 و 12 قرار بود با تسخیر شهرهای سومار، سرپل ذهاب، قصر شیرین و ایلام حملهای عمقی به خاک ایران انجام دهند با این تصور که با تصرف کرمانشاه و بعد همدان، زمینه سقوط تهران را فراهم کنند. اما صدام و مشاوران خارجی او چند چیز را از یاد برده بودند. نیروی زمینی ارتش هنوز آنقدر توانایی داشت که سرعت نیروهای زرهی و مکانیزه عراق را بگیرد. ایران سومین هوانیروز (نیروی هوایی نیروی زمینی)دنیا را با ورزیدهترین نیروها در اختیار داشت که با استفاده از سلاحهای ضدتانک میتوانست دشمن را با مشکل جدی مواجه کند. نیروهای انقلابی و سیل داوطلبان بهزودی ضعف نیروهای موجود را جبران میکردند. نیروی هوایی ارتش، نیرویی راهبردی بود که آموزش دیده بود تا در اوج آمادگی، بتواند انبوه لشکرهای زرهی و پیاده شوروی و متحدانش در جنگهای احتمالی خاورمیانه را متوقف کند تا نیروهای ناتو به منطقه وارد شوند. البته در مهر 59 از متحدان اروپایی و آمریکایی ناتوخبری نبود و حتی بالعکس آنها در صف دشمنان بودند اما ساختار این نیرو بر سرجای خود بود. ژنرالها و بسیاری از افسران ستاد و خلبانان یا برکنار شده یا رفته بودند اما هنوز «سرهنگها و سرگردها» با مخلوطی از تجربه و تهور، آماده خدمت بودند.
نابودی زیرساختها
طراحی عملیات ویرانگر هوایی، به جنگ دوم جهانی باز میگشت. جایی که نیروی هوایی آمریکا بهجای جنگ طولانی و سخت با سربازان مصمم ژاپنی و آلمانی، آسمان آنها را در اختیار گرفت و با بمبارانهای سنگین، آنها را از درون متلاشی کرد. این روش در آکادمیهای نظامی به عنوان «متد آمریکایی» مورد تدریس قرار گرفت و نیروی هوایی ایران در رژیم گذشته بر اساس آن تجهیز شد. در این نوع بمبارانها، دشمن بهجای دریافت ضربات اصلی بر روی زمین، با بمبارانهای پی در پی، ستادها، مراکز تجمع، پلها، نیروگاهها و پادگانهای خود را از دست میدهد. بندرها، جادهها و لجستیک آن در هم میریزد و لشکرهای مهاجم دشمن بدون سوخت و تجهیزات مبدل به غولهای سرگردان و بیهدف میشوند. در متد آمریکایی حتی مردم نیز در امان نیستند. اما در مهر 59 اوضاع فرق میکرد. ارتش باید اصول انقلاب اسلامی و انسانیت ایرانی را از یاد نمیبرد. بنابراین در ابتدا نیروی هوایی بیشتر سراغ اهداف نظامی رفت و تنها زمانی که عراق دست به بمباران پالایشگاه آبادان و کشتن مردم بیگناه زد، نابودی زیرساختها در دستور کار قرار گرفت. البته ایران تا آخرین روزهای جنگ از بمباران مردم عراق خودداری کرد. روز دوم مهر فانتومها و تایگرها حملات گسترده به پلهای راهبردی و انبارهای سوخت و بنادر و نیروگاههای عراق را آغاز کردند و خیلی سریع سوخت و مهمات به مشکل اصلی لشکرهای زرهی تبدیل شد. حملات بیوقفه به شهرهای بزرگ عراق نظیر بصره و بغداد، سبب قطع پروازهای خارجی و خروج صدها کارشناس و خانوادههایشان از عراق شد و برق بخش بزرگی از عراق به دلیل افت فشار قطع شد. جالب است که گفته شود بر خلاف آنچه مردم ما تصور میکنند، مردم عراق خیلی سریعتر و شدیدتر از ایرانیان طعم تلخ جنگ و غرش مداوم پرواز جنگندهها را در روزهای اول جنگ چشیدند چرا که ارتش موفق شد محدوده جنگ را در مرزها نگه دارد. (البته مرارتهای مرزنشینان را نباید هرگز از یاد برد)
نبرد برای نگهداری دزفول
همانطور که گفته شد هدف اصلی نیروهای حرفهای ارتش عراق برخلاف خواست سیاسی صدام، تصرف دزفول بود. فلش حمله لشکر 10 زرهی عراق که انصافا قویترین نیروی این کشور بود به سمت دزفول تغییر یافته و پشتیبانی از تیپ دوی لشکر 92 اهواز، گروه رزمی 37 و گردان قهرمان 238 بزرگترین خواسته نیروی زمینی در روز سوم جنگ بود. قطار تسلیحات در خیابانهای بزرگ پایگاه دزفول چیده شده و نفرات فنی به شکلی خستگیناپذیر مهمات را به زیر تایگرها(اف 5) متصل (لود)میکردند. اف 5 هواپیمایی با توانایی پشتیبانی نزدیک هوایی(close air support)است که اگرچه یک نسل قدیمیتر از جنگندههایی نظیر فانتوم بود اما در صورت استفاده درست به دست خلبانی مجرب و نترس میتوانست سلاحی خطرناک باشد. سرعت پیشروی دشمن بهگونهای بود که گردانهای پیش تاخته دشمن حتی میتوانستند شهر و پایگاه را با شلیک توپ هدف قرار دهند بنابراین به وحدتی دستور داده شد تا تنها روی توقف و انهدام لشکر 10 متمرکز شود. از ستاد ارتش دستور رسید که نجات دزفول امکان ندارد و هرچه زودتر آماده تخلیه پایگاه شوید اما 107 خلبان از دزفول و اعزامی از تبریز هم قسم شدند تا شهر و پایگاه را نگه دارند. صدها پرواز بر روی دشمن در دو روز اول، لشکرهای عراقی را از نفس انداخت اما با رسیدن گردانهای پدافندی سنگین عراق که مجهز به شلیکا و موشک سام بودند اوضاع فرق کرد. اف 5ها در ارتفاع پایین مورد اصابت شلیکا قرار میگرفتند و در ارتفاع بالا این موشکهای سام بودند که هواپیماها را منهدم میکردند. تنها بین روزهای 5 تا 14 مهر، 5 تایگر سقوط کردند و خلبانانی نظیر سرگرد غلامرضایی، ستوان جورکی، ستوان بهرام، سروان سپهر و ستوان اسعدی یراقی به شهادت رسیدند. این در حالی بود که دهها جنگنده با اندکی خوشبیاری و مهارت خلبان با پیکری زخم خورده به پایگاه باز میگشتند. فرمانده بزرگ نیروی هوایی شهید سرهنگ فکوری با صدایی بغض کرده آماده اعلام دستور تخلیه پایگاه عظیم وحدتی بود که عکسهای هوایی، فرماندهان ارشد ارتش را متقاعد کرد ستونهای دشمن در 10 کیلومتری پایگاه متوقف شدهاند. خاطرات خلبانان با تجربه نیروی هوایی نظیر سرتیپ چیت فروش نشان میدهد که در روزهای آخر، تایگرها برای حمله به دشمن باید اول به شرق پرواز کرده و بعد به دشمن در غرب حمله میکردند چرا که فاصله هوایی با دشمن کمتر از چند ثانیه بود.
نجات خارک
عراق البته بیکار نبود و در حملهای گسترده دهها میگ و سوخو راهی قلب اقتصاد ایران یعنی خارک شدند. 6 مهر اف 14ها و پایگاه بوشهر حملات بیوقفه دشمن را ناکام میگذاشتند و در ازای از دست رفتن یک اف 4، 4 میگ 23 را از کار انداختند. نیروی هوایی عراق از پا ننشست و تا 15 مهر دهها بار دیگر حمله کرد که نتیجه آن از دست رفتن 57 هواپیما بود. آنجا بود که صدام پی برد محدوده خارک-بوشهر با وجود آتشبارهای هاوک و اف 14ها از یکسو و فانتومها و توپخانه نیروی دریایی در حقیقت یک «قتلگاه» برای آنان است. البته حتی جنگندههای خودی نیز با ترس از این منطقه عبور میکردند چرا که کوچکترین غافلگیری سبب شلیک به خودی میشد. بمبارانهای گسترده هوایی ایران، عراق را ازصادرات 3. 5 میلیون بشکه نفت از خلیجفارس و مدیترانه محروم کرده بود و عراق میخواست به هر شکل این خسارت را تلافی کند اما نمیتوانست. خارک محل پهلوگیری سوپر نفتکشها بود و اگر از کار میافتاد ایران با مشکل جدی در اداره جنگ مواجه میشد چرا که بر خلاف عراق، از دوستان عرب پولدار بیبهره بود.
کاهش سرعت پیشروی
ژنرال وفیق سامرایی مقام ارشد اطلاعات نظامی عراق در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» میگوید: «صدام 6 روز پس از آغاز جنگ، به تقلید از جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل اعلام کرد، قطعنامه شورای امنیت مبنی بر آتشبس را پذیرفته است... در همین مرحله ما احساس کردیم در مرحله خوشایندی قرار نداریم. سرتیپ ستاد هشام فخری نتوانست پل نادری را برای عبور از کرخه و قطع ارتباط اهواز – تهران و اشغال دزفول و پایگاه هوایی را فراهم کند. وی اذعان میکند که عبور لشکر یکم از کرخه به دلیل دفاع شدید لشکر 21 ایران ناکام ماند. به اذعان سامرایی، استفاده خوب ایران از سلاحهای ضدتانک، نیروهای مکانیزه و زرهی عراق را در جنوب اهواز متوقف کرد. در حقیقت در شمال آبادان، گردانهای 151 دژ، 165 مکانیزه، 232 تانک، یگانهای سپاه و ژاندارمری خوزستان با پشتیبانی نیروی هوایی و هوانیروز مانع رسیدن لشکرهای جنوبی عراق به دریا و حرکت به سمت بوشهر شدند و در غرب و شمال اهواز باقیمانده لشکرهای 21 و 92 دشمن را تقریبا از دستیابی به کلیه اهداف بازداشتند. نیروی هوایی نیز با انهدام پلهای روی اروند رود مانع کمکرسانی به موقع ارتش عراق به نیروهای درگیر میشد. جنگ بهویژه در دنیای نوین چیزی نیست به جز لجستیک و لجستیک نیز تنها علم اعداد و ارقام و برنامهریزی اقتصادی و مهندسی منابع است. کاری که نیروی هوایی ایران کرد بر هم زدن محاسبات فرماندهان عراقی بود. یک لشکر زرهی احتیاج به هزاران تن سوخت و مهمات و غذا و قطعات یدکی در هفته دارد و این یعنی حرکت مداوم صدها کامیون در جادهها. حال اگر بتوان این تحرک را از واحدهای پشتیبانی گرفت، تانک و نفربر بدون سوخت و نفرات بدون غذا میمانند و کارآیی خود را از دست میدهند. آنچه که از دید اکثر مورخان جنگ ایران و عراق پنهان مانده همین بخش جنگ است. کسی به این سوال پاسخ روشنی نمیدهد که چرا سرعت ارتش تا بن دندان مسلح عراق کند و سپس متوقف شد؟مگر با سلاحهای سبک و حتی نیمه سنگین میتوان 12 لشکر را متوقف کرد؟ هر یک از لشکرهای عراق بین 200 تا 250 تانک در اختیار داشتند و زره بخش بزرگی از تانکها جز با موشکهای ضدزره یا موشک هوا به زمین ماوریک شکافته نمیشد. پس نیاز به سلاحهای کلاسیک و طراحی عملیات بود تا ارتش دشمن متوقف شود. البته اگر شجاعت واحدهای کوچک جنگنده مردمی و تکاوری نیز عاملی است که در آن زمان پشتیبان ارتش شد و در تاریخ ماندگار است.اصرار نیروی هوایی بر از بین بردن مخازن سوخت و روغنهای صنعتی و قطعات یدکی ارتش عراق به همین دلیل بود که سرعت پیشروی این ارتش کند شود چرا که به قول ژنرال زرهی ارتش آمریکا در جنگ دوم جهانی سپهبد پاتون، سربازها میتوانند اگر گرسنه شوند چرم کمربند خود را هم بخورند اما تانکها بنزین میخواهند.
عملیات بمب آهنین
چنانکه گفته شد ارتش قبل از انقلاب از طریق عوامل اطلاعاتی خود به شدت اقدامات صدام را تحت نظر داشت. هم ایران و هم اسرائیل از روابط نزدیک صدام و فرانسه احساس خطر میکردند بهویژه اینکه در اوایل دهه 70 میلادی، فرانسه به عراق وعده کمک برای احداث یک نیروگاه اتمی در نزدیکی بغداد با عنوان «تویثه» یا «تموز» را داده بود. مقامات اطلاعاتی هر دو کشور میدانستند که عراق بهدنبال بمب اتمی است و دستیابی به فناوری اتمی در آن سالها چندان سخت نبود چنانکه چین و هند و اسرائیل بهسرعت اتمی شدند. طرح حمله به تموز در 5 مهر در دستور کار نهاجا قرار گرفت و معاون عملیات نیروی هوایی میدانست منطقه اوسیراک توسط موشکهای سام 6 در جنوب شرق تاسیسات ورولند 2 در 500 متری و 40 قبضه توپ 23 و 57 هدایت راداری درست در محوطه تاسیسات حمایت میشوند. این منطقه در 19 کیلومتری جنوب بغداد قرار داشت و چون روسها و فرانسویها در آن مشغول بهکار بودند هر 3 رآکتور 70 مگاواتی با پدافندهای روسی و فرانسوی نیز مراقبت میشد. سرهنگ محمود قیدیان طراح عملیات میدانست هرگونه اشتباه در اجرای عملیات به معنای از دست رفتن 4 فانتوم و 8 خلبان بوده و مضافا اینکه دشمن هوشیار شده و دیگر حمله بعدی امکان نداشت. تنها راه در غافلگیری محض بود. صبح هشتم مهر، 4 فانتوم هرکدام مسلح به 6 بمب و دو موشک هوا به هوای اسپارو از پایگاه همدان برخواسته و راه بغداد را پیش گرفتند. دو فانتوم نخست، برای غافلگیری دشمن خود را به ارتفاع 20 هزار پا رسانده و سمت نیروگاه بغداد را گرفتند. سیستمهای پدافندی بغداد به غرش درآمده و از هوا و زمین آتش بر روی فانتومها گشوده شد و همزمان دو میگ از جنوب به سمت فانتومها نزدیک شدند اما وظیفه سنگینتر بر عهده لیدر، شهیدسرهنگ قهستانی (قهرمان ناشناخته هوایی)بود. او و شماره دو با سرعتی بسیار بالا در ارتفاع 100 پایی که گاهی برای فرار از رادار به 30 پا(یعنی بین 10 تا 30 متری زمین)کاهش مییافت به سمت هدف حرکت کردند. کابلهای فشار قوی و درختان خطری جدیتر از پدافند بودند و ناگفته پیداست با سرعت 1000کیلومتر در ساعت در کسری از ثانیه چگونه دو خلبان از دست میروند. شماره دو نیز پا به پای لیدر در حرکت بود و حتی فرصت عکسالعمل نداشت چرا که اگر شماره یک به یک تپه یا کابل میخورد او حتی قادر به بالا کشیدن خود نبود. شبح نیروگاه اتمی از دور ظاهر شد و در 4 کیلومتری هدف، صدای لیدر به شکلی آرام و مطمئن به گوش رسید«pop up» این دو کلمه یعنی افزایش ارتفاع، شیرجه و بمباران و سپس دوباره حرکت بر روی کف زمین.
دو هواپیما اوج گرفته و ظرف 6 ثانیه 12 بمب قدرتمند روی نیروگاه فرود آمد و دوباره دو فانتوم از چشمها مخفی شدند. انبوه پدافندها و موشکها حتی مهاجمان را ندیدند چه رسد به اینکه بتوانند آنها را شکار کنند. دقایقی بعد 4 فانتوم بر روی زمین بودند و ساعاتی بعد هواپیمای شناسایی اف 4ای، عکسهای این بمباران دقیق را به مهرآباد رساند. گزارش ارسالی به فرماندهی کل این بود:بخش بزرگی از نیروگاه از بین رفته و سقف نیروگاه تکه تکه شده است. صدام نیروگاه 275 میلیون دلاری خود را از دست داده بود و نمیتوانست به این زودی ها شاهد راهاندازی آن باشد. فرانسویها و اروپایی از این نیروگاه کنار کشیدند و چند ماه بعد نیروی هوایی اسرائیل با کمک اف 16 و شاید اواکسهای آمریکایی، باقیمانده این نیروگاه را از گردونه خارج کرد تا صدام آرزوی بمب اتمی را به گور ببرد. سرهنگ قهستانی که مردی در زمره شهدا دوران و یاسینی بود چند هفته بعد پس از صدها ماموریت خطرناک، در نبرد هویزه برای نجات خوزستان هدف موشک سام قرار گرفته و شهید شد.
هفته دوم نبرد
با گذشت 8 روز از نبرد، نیروی هوایی ارتش عراق به عنصر دست دوم نبرد تبدیل و اهداف راهبردی این کشور توسط نیروی هوایی ایران به شدت لگد کوب شد اما بر روی زمین هنوز برتری زرهی و مکانیزه عراق قابلتوجه بود به ویژه که ایران فاقد خط دفاعی سازمانیافته بود. نیروی زمینی هر کشوری منضبطترین بخش نیروهای مسلح است و اگر به هر دلیلی این نظم و انضباط بر هم بخورد سازماندهی مجدد آن سخت است. نیروی زمینی ارتش نیز زخمهای عمیقی از برخی شعارها و تندرویها متحمل شده بود. بهطور مثال در برخی تیپهای رزمی و عملیاتی به جای سرهنگها و سرتیپهای پیاده و زرهی، فرماندهی به رستههای ستادی و حتی مخابراتی و آجودانی سپرده شده بود. این بینظمی را مردان لشکرهای مرزی ایران باید با از جان گذشتگی جبران میکردند چرا که «سلسله مراتب»، جایگاه خود را موقتا از دست داده بود. اینجا بود که واحدهای هوانیروز و نیروی هوایی با استفاده از تاکتیک «بکاو و بکش» در دشتها و کوههای جنوب و غرب باید جای واحدهای بزرگ زمینی را میگرفتند. کاری که اگرچه برای دستههای دشمن نقش «داس مرگ» را بازی میکرد اما برای پرندههای ایرانی نیز بدون تلفات نبود. بمب و راکت اگر مستقیم به تانک نمیخوردند نمی توانستند آن را از حرکت بیندازند و برای اصابت مستقیم خلبانان بالگردها و هواپیماهای ایرانی باید ارتفاع خود را کم کرده و به ستونهای زرهی نزدیک میشدند و این امر به معنای پذیرش هزاران گلوله با کالیبرهای مختلف بود.
نبرد کمسابقه بین تایگرها، فانتومها و بالگردهای کبرا با تانکها و زرهپوشهای عراقی در هفته دوم نبرد همان چیزی بود که در تاریخ دفاع مقدس به نبرد «فانتوم و تانک» معروف شد. نبردی که اگرچه ماشین جنگی صدام را متوقف کرد اما به شهادت دهها خلبان و سقوط بیش از 50 هواگرد ایرانی منتج شد. برخی پایگاهها در آن روزها توامان هم به اهداف عمقی حمله میکردند و هم لشکرهای زرهی دشمن را مورد اصابت قرار میدادند. سرتیپ براتپور که آن زمان معاون عملیات پایگاه سوم همدان (نوژه)بود میگوید: در برخی روزها با احتساب اف 5های انتقالی از سایر پایگاهها ما تا 105 سورتی پرواز داشتیم. (اظهار شده در میزگرد تحلیلی نقش نهاجا در دفاع مقدس، باغ موزه دفاع مقدس، به همت مرکز مطالعات راهبردی نهاجا) البته نباید ارزش کار نیروهای فنی و ستادی را برای این حجم تهاجم فراموش کرد. در حقیقت برای پرواز یک هواپیما با دو خلبان، حدود 70 نفر کار پشتیبانی انجام میدهند. به هر تقدیر بدترین شرایط را مدافعین جناح شمالی خوزستان داشتند، جایی که چند گردان و یک تیپ نیروی زمینی باید مقابل لشکر 9 زرهی عراق میایستادند. مدافعین به یک روایت تنها 3 هزار نفر بودند و واحدهای تانک آنها نیز اصلا در وضعیت مناسب نبود چرا که تانک نیز به مانند هواپیما نیاز به تعمیر و نگهداری مناسب دارد و جثه بزرگ و تحرک کم آن، در صورت حمله غافلگیرانه دشمن به بلای جان خودش و سرنشینانش تبدیل میشود. سوالی که بسیاری از منتقدین عملکرد زرهی ایران در ماههای اول جنگ میکنند این است که مگر ما لشکر زرهی نداشتیم، چیفتنها و ام 60ها کم از تانکهای تی 62 و تی 72 نبودند. اما پاسخ مشخص این است که شعارهای نفوذیها و گروهک ها در ابتدای انقلاب به گونهای موثر بود که هر تحرک و آمادهسازی واحدهای زرهی را معادل اقدام به کودتا نمایش میدادند و در حقیقت بخش بزرگی از گردانهای زرهی ما بدون تحرک رها شده بودند. لشکر 92 زرهی اهواز نیز که پر ابهتترین لشکر زرهی ایران قبل از انقلاب بود و قدرت آن را معادل 3 لشکر دشمن میدانستند به گناه ناکرده کودتا تکه تکه شد و آنچه از آن ماند در یورش عراق مجبور به دفاع پراکنده و غیرمنسجم شد. البته همان گردانهای سالم آن و تیپ دوی لشکر مذکور پایه اصلی دفاع از خوزستان شد. در هفته دوم نبرد، نیروهای باقیمانده لشکرهای کرمانشاه و خرمآباد نیز دفاع جانانهای در غرب کشور صورت دادند و به کمک هوانیروز و پایگاه همدان خط قصر شیرین-سومار – مهران را به سختی حفظ کردند اگرچه گاهی دشمن از آن عبور نیز میکرد اما ضدحملههای پراکنده مانع از ورود لشکرهای دشمن به حتی حومه شهرهای بزرگی نظیر کرمانشاه میشد.
هفتههای سوم و چهارم نبرد
فرماندهان با تجربه نهاجا نظیر سرهنگ هوشیار، سرهنگ فکوری، سرهنگ ایزد ستا و سرهنگ قیدیان از طریق عوامل ارتش با خبر شده بودند که بهزودی حجم بالایی از کمکهای متحدین روسی، عرب و اروپایی صدام به ارتش عراق خواهد رسید بنابراین بیشتر پایگاهها مامور شدند که باراندازها، گمرکات و بنادر عراق را برای بار چندم مورد حمله قرار دهند. مرزهای جنوبی عراق به ویژه با ترافیک سنگین نفتکشها و تانکرهای عربی مواجه بود چرا که سوخت مشکل اصلی ارتش و اقتصاد عراق بود. ناگفته پیدا است که تنها یک بمب برای نابودی گمرکهای عظیمی نظیر صفوان و عرعر کافی بود. این در حالی بود که اخبار غیررسمی همگی حکایت از مانورهای خیرهکننده جنگندههای ایرانی بر فراز آسمان دشمنان پشت پرده ایران داشت تا بدانند اگر اندکی رسمیتر وارد عمل شوند پایتختهای شیشهای آنها نیز طعم تلخ جنگ را خواهد چشید. 16 مهر یگانهای مدافع شرق کارون درخواست پشتیبانی هوایی برای جلوگیری از عبور لشکرهای یک و 10 عراق داشتند. عراقیها در آن روز از چند نقطه قصد عبور از رود را کردند و رد شدن از رود عظیم کرخه برابر بود با سقوط شهرهای بزرگ. دشمن در عین خوش و فکه دست به سنگینترین تهاجم زده بود و به 200 سورتی پرواز روزانه برای توقف آنها نیاز بود. پایگاههای بوشهر، وحدتی و همدان در حالی که ماموریتهای دیگری نیز داشتند این مهم را انجام دادند. در روز هفدهم نبرد، تعداد پروازهای ثبت شده نهاجا از 3900 سورتی گذشت (ماهیت قدرت هوایی، دکتر نیک بخش حبیبی، صفحه 288)
23 مهر تیپ دوی لشکر 92 با توجه به تضعیف دشمن دست به یک حمله غافلگیرانه زد تا عراق گمان نکند تنها حملهکننده در دشت خوزستان است. با ورود لشکر 21 به نبرد، عراق پی برد که با حملهای گسترده و سازماندهی شده مواجه است. در هم ریختگی خطوط نبرد بهزودی سبب شد تا نیروهای هوایی طرفین دست از منازعه بکشند اما عراق که از انسجام اولیه خوبی برخوردار بود با پیاده کردن یگانهای ضد زره در میانه میدان نبرد توانست تانکهای ایران را متوقف کند اما از ترس نیروهای ایرانی، مواضع خود را تدافعی چید. نظر به اهمیت نبرد، بنیصدر رئیسجمهور و فرمانده وقت کل قوا، شهید رجایی نخستوزیر، شهیدسرتیپ فلاحی رئیس ستاد مشترک و فرماندهان وقت نیروی هوایی و زمینی در منطقه حضور داشتند. بنی صدر که به شدت از سوی مردم و مسوولین برای یک پیروزی هر چند محدود تحت فشار بود بر آن شد تا عراق را به عقب براند اما در واقع ارتش عراق در ماه اول جنگ هنوز بسیار زورمند بود. در همان زمان بر روی هوا نیز نبردهای سختی در جریان بود. در یکی از این حملات، 30 فروند فانتوم از پایگاههای تهران، همدان و بوشهر، به پایگاههای بصره، کرکوک و موصل حملات سنگینی کردند و در حملات دوم، پلهای راهبردی دیگری نظیر العماره را منهدم کردند که البته با احتساب فانتومهای غافلگیر شده در بغداد، آن روز ایران 2 تا 3 هواپیمای خود را از دست داد.
بمبارانهای سنگین اگرچه دشمن را در شمال آبادان و غرب اهواز متوقف کرد اما از دست دادن روزانه 2 تا 3 هواپیما نیز چیزی نبود که فرماندهان بتوانند با آن ساده کنار بیایند. این هواپیماها دیگر جانشینی نداشتند و تربیت خلبان جدید نیز به 4 سال زمان نیاز داشت. در هفته آخر مهر نیروی هوایی بیوقفه به کوبیدن دشمن در اطراف آبادان ادامه داد اما دستورها یکی پس از دیگری میرسید «نابودی کل نیروهای دشمن.» آبادان نیز مانند خرمشهر وضع مناسبی نداشت و به همین دلیل دهها بمبافکن اف 4 و اف 5 با صدها بمب تاخیری و راکت و راکت ام کا 82 و 83 جهنمی علیه لشکرهای 3 و 5 عراق راه انداختند. اما سربازان عراقی نیز نیامده بودند که دست خالی از این معرکه بازگردند، روبهروی آنها مرگ بود و پشت سر اعدام به جرم خیانت و کمکاری! لشکرهای عراقی با شدت حملات خود را از روز 27 مهر ادامه دادند اگرچه دسته دسته اسیر گلولهها و راکتهای کبراها و تایگرها میشدند. در مرکز جبهه نبرد، لشکر 7 عراق به سختی در حال پیشروی بود. این لشکر به تازگی از جبهه شمال برای تصرف قصر شیرین آمده بود. 38 هواپیما از پایگاههای نوژه، وحدتی و امیدیه مامور حمله به آنها بودند حال آنکه واحدهای بزرگ پدافندی، این لشکر عراقی را همراهی میکرد. اما خوشبختانه فانتومهای اکتشافی قبلا از وجود این واحدها با خبر بودند و در نتیجه در پیشاپیش این دو اسکادران هوایی، چهار فانتوم رادارهای پدافندی دشمن را کاملا از کار انداختند و در ادامه لشکر 7 زیر بمباران سنگین هوایی به شدت آسیب دید و از تسلط بر جاده قصر شیرین-کرمانشاه باز ماند.
نبرد خرمشهر
اسناد نشان میدهد ارتش و نهاجا با تمام قوا از خرمشهر دفاع کردند اما تقویت مداوم سپاه سوم عراق و لشکرهای قدرتمند 3 و 5 عراق که از دهها گردان نیروی ویژه بهره میبردند تا به آنجا پیش رفتند که دیگر برایشان مرگ مهم نبود. در جهنم 28 مهر تا 5 آبان برای مدافعان و مهاجمان دیگر بازگشت و عقبنشینی معنا نداشت. آنها میدانستند مرگ و شهادت ایستگاه آخر این نبرد است. نیروی هوایی ایران از یکم آبان اقدام به بمباران وسیع کلیه پادگانها، پلها، جادهها و نقاط پشتیبانی سپاه سوم کرد تا بلکه از شدت فشار دشمن به خونین شهر( نامی که در مدت اشغال خرمشهر به دست عراق بر این شهر نهاده بودند.) بکاهد اما این حملات برای کاستن از فشار دشمن کافی نبود. بیش از 20 هزار سرباز عراقی داخل شهر شده بودند و مقابل آنها تنها نیروهای جدا افتاده زمینی، دریایی ارتش و سپاه و ژاندارمری قرار داشتند. صدها غیرنظامی در کنار دانشجویان دانشکده افسری جزوهسته اصلی مقاومت شهر بودند اما عراق با کمک جناح شمالی سپاه سوم به هر قیمت مانع رسیدن نیروهای کمکی ارتش و مردم به شمال خرمشهر میشد.
حملات پی در پی ایران یکی پس از دیگری دفع میشد تا مدافعان چون شمع ذره ذره در برابر دشمن آب شوند. گردان 232تانک، گردان 165 مکانیزه، گردان 151 دژ از لشکر 92، هنگ ژاندارمری آبادان، مردان سپاه خرمشهر، نیروهای مردمی، دو واحد آتشبار ارتش، گردان ساحلی ژاندارمری خسروآباد، گردانهای دانشجویی افسری، گردان تفنگداران دریایی و 370 نفر از کارکنان هوانیروز که اصولا بخش بزرگی از آنها دورههای رزم ندیده بودند بدون امید به کمک، به شدت مشغول نبرد بودند. آنها نمیدانستند در حال نبرد با نیرویی هستند که مدام در حال تقویت است. خلبانان بالگردهای ارتش در حال تقویت تدارکات و نفرات این نیروها با حداقل امکانات بودند اما برای آنها این سوال مطرح بود، آیا مدافعان میدانند شانسی در برابر صدها تانک و دهها هزار سرباز دشمن ندارند؟یکی از خلبانان هوانیروز جرات کرد و این سوال را از یک تکاور پرسید. «می دانی پشت این کوچه چه خبر است؟» پاسخ این سوال او تلخ بود «ستوان تو برگرد. ما میدانیم آنجا چه خبر است اما من نمیتوانم نفراتم را تنها بگذارم.» از دوم آبان شرایط بسیار بدتر شد. انبوه سربازان عراقی از سپاه یکم به کمک سپاه سوم آمده و نبرد کاملا شکل یک طرفه به خود گرفته بود. نیروهای عراقی که مقهور رشادت تکاوران و نیروهای از جان گذشته خرمشهر شده بودند با رسیدن تانکها به بلوارها و خیابانهای اصلی شهر تنها راه خود را با توپ باز میکردند. فانتومهای ارتش با گذر از سطح شهر آخرین بمبهای خود را بر سر دشمن میریختند اما با ناراحتی میدیدند برای مدافعان دیگر امیدی نیست. دیگر بمبهای قدرتمند نیز بهکار نمیآمد چرا که فاصله عراقیها با مسجد جامع شهر به کمتر از 200 متر رسیده بود. صدام نیز در واکنشی عصبی برای تسخیر شهر به هر قیمت، دستور حرکت دهها میگ 23 به سمت شهر را داد تا اف 4ها صحنه را ترک کنند. خلبان ناصر رضایی از آخرین خلبانانی بود که دستور کمک به شهر را دریافت کرد. او زمانی که به بالای شهر رسید دید که بلواراصلی، کشتارگاه، گمرک، میادین اصلی و خیابانهای بزرگ همگی در اختیار نیروهای عراقی است. او با چشمانی اشکبار بمبهای خود را بر روی خیابانهای اصلی شهر ریخت و با صدایی بغض آلود گفت: ماموریت انجام شد اما شهر از دست رفته است. آن روز اف 14ها و اف 4ها چند هواپیمای دشمن را به زیر کشیدند اما دشمن شهر را بهطور کامل تسخیر کرد. ارتش تمام تلاش خود را برای دفاع از آبادان متمرکز کرد و انبوه تانک و نفرات به سمت آبادان هجوم آوردند. گردان 144 لشکر 21 و گردان 153 لشکر 77 خراسان، گردان 144 و تکاوران دریایی در کنار صدها نیروی بسیجی از جان گذشته دیوار دفاعی خود را تقویت کردند تا دشمن به آبادان دست نیابد.
آن 36 روز حیاتی
چه کسی خوزستان و غرب ایران را در ماههای غربت پاییز سال 59 نگه داشت؟ شاید از بین آن 50 یا 60 هزار نفر کمتر کسی بین ما باشد اما چه زندهها و چه شهدا نباید از یاد بروند. آنها سربازان حرفهای این کشور بودند که با کمک سپاه، عشایر و مردم بومی، 36 روز حیاتی را از صدام گرفتند. کسانی که تاریخ نظامی را مطالعه کردهاند میدانند که در نبردهای نوین، 5 هفته اول نبرد، بسیار تعیینکننده است. عراق پس از خرمشهر دیگر هیچ شهر مهمی را از ایران نگرفت و در لاک دفاعی فرو رفت. صدام که سودای تهران و اصفهان داشت، در 6 آبان چیزی نداشت جز نیروی هوایی از دست رفته، نیروی زمینی از نفس افتاده و اقتصاد ویران شده و تنها چند شهر و شهرک غیراستراتژیک. البته این پیروزی آسان به دست نیامد. بهای توقف دشمن شهادت بهترین خلبانان نهاجا و هوانیروز بود. بهترین تکاوران دریایی، بهترین یگانهای مدافع مرزی، شجاعترین گردانهای زرهی و واحدهای ویژه و نیروهای هوابرد و همچنین هزاران نیروی سپاهی و بسیجی؛ اما از دست رفتن این مردان زمان را از دشمن گرفت. انبوه نیروهای داوطلب، گردانهای سپاه، لشکرهای شرق و مرکز کشور به سرعت خود را به جنوب و غرب رساندند و مواضع را آنچنان محکم کردند که دشمن کاملا در موضع دفاعی رفت. در تمامی جنگهای 70 سال اخیر یا نیروی مهاجم در 40 روز اول نبرد تکلیف را یکسره کرده یا جنگ را باخته است. حمله آلمان به 12 کشور اروپایی در 40 روزاول به پایان رسید اما هنگامی که در حمله به شوروی نبرد از ماه خرداد1320 به مهر رسید نبرد را باخت. نبردهای شرق آسیا همگی آمریکا را به زانو درآورد چرا که به درازا کشید. نبردهای خاورمیانه بین اعراب و اسرائیل عمدتا ظرف یک هفته تا یک ماه به پایان رسید در جنگ اکتبر 1973 که مصر حملهکننده بود پس از گذشت یکماه اسرائیل تمامی سرزمینهای مصر را اشغال کرد. جنگهای فالکلند بین انگلیس و آرژانتین، عراق و آمریکا وافغانستان و آمریکا همگی برق آسا بودند. در یک کلام مردانی که در روزهای 31 شهریور تا 5 آبان، سرعت دشمن را گرفته و آن را متوقف کردند نجاتدهندگان ایران بودند. تاریخ نباید هرگز آنها را فراموش کند.
:: موضوعات مرتبط:
ارتش ,
نظامی ,
,
:: برچسبها:
ارتش , 36 روز حیاتی , عملکرد , نیروی هوایی ارتش ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1